کتاب «بذر خون» یک اثر داستانی با موضوع ورود داعش به ایران و پیشروی آنها تا اصفهان است، این کتاب را انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسانده است.
محمد فائزیفرد که پیش از این جایزه اول جشنواره افسانهها را کسب کرده است، در این اثر خود، به یک «اگر» مهم میپردازد؛ اگر داعش، ایران را اشغال میکرد، چه میشد؟
مردم اصفهان به محاصره داعش عادت کردهاند. عادت کردهاند هر روز خبر بشنوند که داعش یک گوشه دیگر را هم گرفته است و یک قدم دیگر به کامل کردن محاصره اصفهان نزدیک شدهاند. اما آن حمله ناگهانی به بخش نظامی فرودگاه شهید بهشتی، فرید را از خواب سنگینش بیدار کرد. فرید قبلاً سیلی سختی به خودش زده بود که از خواب بلند شود، اما باید یک چیزهایی را میدید. چیزهایی که باورش برای هیچکس قابل قبول نبود؛ حتی خودش! حال او مانده است و شهری در محاصره و فرماندهی خائن. او کدام سمت میایستد؟
همه چیز از یک مهمانی ساده آغاز شد. بعد از سفری کاری در اطراف اصفهان، شب مهمان پدربزرگ همکارم شدم. پیرمرد محترمی بود اما کهولت سن و تنهایی ناشی از مرگ همسر کار دستش داده بود. با خودش حرف میزد و گاهی ما را با نامهایی از زندگی گذشتهاش صدا میزد.
نیمههای شب، وقتی بیخوابی کلافهام کرده بود، از جایم بلند شدم و بدون این که کسی را بیدار کنم، از اتاق بیرون زدم. میخواستم در حیاط قدمی بزنم، بلکه خسته شوم و خوابم ببرد. اما در چارچوب در، تصویری میخکوبم کرد. باغچه و حیاط شلوغ خانه در آن تاریکی میهمان سایهای خمیده و لاغر بود. ترسم که فرونشست صدای پیرمرد را شنیدم، خودش بود که لبه ایوان نشسته و باز با خودش حرف میزد. بیخوابی فرصت خوبی بود که پای حرفهایش بنشینم. حرفها و درددلها به داستانها رسید و بعد خاطرات تاریخی که کمتر درباره آن صحبت میشد. از دوران سیاه میگفت، از شصت یا هفتاد سال پیش، زمانی که نیروهای داعش و باقی تکفیریها به داخل ایران سرازیر شدند. بیشتر حرفهایش را از پدر مرحومش نقل میکرد که آن زمان نوجوانی پرشور بوده و...