کتاب آراز ، شرح دلدادگی دو دلداده آذربایجانی، نوشته ی علی اصغر مداحی می باشد و توسط نشر صاد نیز منتشر و روانه بازار کتاب شده است. آراز یک داستان است، داستان یک عشق پاک و با صفا به طراوت و تازگی هوای روستاهای کوهنشین آذربایجان، اما آتشین به غرندگی آراز، رود پرخروش آذربایجان.
آراز یک داستان است، داستان یک عشق پاک وبا صفا به طراوت و تازگی هوای روستاهای کوه نشین آذربایجان، اما آتشین به غرندگی آراز، رود پرخروش آذربایجان. عشقی به بکری کوههای آذربایجان و به امتداد قدمت و اصالت آذربایجان؛ به قلم روان و شیوای علی اصغر مداحی. آراز داستانی که خیلی از جوانان دیروز تجربه اش کرده اند.
آراز قصه یک عشق پاک و مصوم است میان دو دلداده روستایی، مجنونی که این بار مسلم نام دارد و لیلی که چون همیشه لیلی است و همان طور که حافظ لسان الغیب گفته است؛ چو عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها؛ میان عشق لیلی و مسلم هم مشکلات زیادی وجود دارد که عامل اصلی شان پدر لیلی است. پدری که دوست دارد دخترش را به جای یک پسرک ساده روستایی عروس خان کند، اما دخترش دل در گرو مسلم دارد. مسلم می رود و می آید و پدر هر باری سدی محکم تر از قبل پیش رویش می گذارد
اما مسلم چونان آب روان آراز پابرجاست و از هر مانعی به نرمی و چابکی می گذرد؛ اما آخرین تیر ترکش پدر لیلی سخت می نماید خدمت سربازی، دو سال دوری از لیلی، چطور تاب بیاورد، چگونه زمان برایش بگذرد بدون دیدار یار، اگر در نبودش یارش را از چنگش بربایند چه؟ چاره ای نیست باید از این آخرین دیوار هم بگذرد تا به وصال برسد. مسلم به سربازی می رود و لیلی به انتظار؛ زندگی اتفاقات عجیبی را برای هر دو شان رقم می زند اما بخت و قسمت تقدیری جز وصال برایشان رقم نزده است.
از گرسنگی ضعف کرده ام. بوی غذا که به دماغم می خورد، بیدار می شوم. ائلخان بشقاب پر از برنج با خورشت قورمه را روی میز می گذارد: «این، هم ناهارته هم شامت. خواب بودی ابراهیم بیدارت نکرده. بخور تا جون بگیری.»
به صورتش نگاه می کنم. صورتش آرام و مطمئن است. هر کاری که از دستش بیاید می کند؛ بدون اینکه منّتی بگذارد. کمتر کسی در این دوره زمانه پیدا می شود که این طور باشد. میگویم:«فکرم مشغوله. کاش سرگروهبان دو روز بهم مرخصی بده برم روستا.»
کتری چای را برمی دارد و لیوانش را پر از چای می کند:«بیا غذاتو بخور. نیم ساعت دیگه باید بری سر پست. راستی، ارشد تاحالا نیومده. نکنه جایی رفته باشه؟»
منظورش از «جایی» را نمی فهمم. مانده ام چه بگویم. حتماً گیر افتاده و الّا تاحالا باید پیدایش می شد:«خدا لعنتش کنه که منم علاف خودش کرده. اَه!»
سر دوراهی مانده ام. نمی دانم به ارشد فکر کنم که حالا پای من هم گیر است یا به لیلی که از ظهر ذهنم را مشغول کرده است. همه چیز به هم گره خورده است. چه اتّفاقی قرار است بیفتد نمی دانم. مثل آدمی که از هر طرف گیر افتاده می مانم. دستانم از ضعف شروع به لرزیدن می کنند. به زور ته دیگ روی برنج را برمی دارم. ائلخان همان طور که سرش پایین است می گوید:«نگران نباش. هرجا باشه امشب پیداش می شه. فقط دعا کن سرگروهبان چیزی نفهمه.»
عرقی روی پیشانی اش می نشیند و صورتش سرخِ سرخ می شود، انگار که تب کرده است. از جایش بلند می شود و یک راست به بیرون می رود. صدای بالارفتن از پلّهها را می شنوم. هرازگاهی اینطور می شود، نمیدانم چه اتّفاقی برایش می افتد! محرّم این جور موقع ها به شوخی می گوید: «برایش وحی نازل می شود!» مثل قحطی زدهها روی بشقاب می افتم.
نسخه الکترونیک کتاب آراز را می توانید از طریق اپلیکیشن فرا کتاب خریداری نمایید و پس از دانلود در کتابخوان فراکتاب مطالعه کنید و با مطالعه آن از شیرینی خواندن یک عاشقانه ناب لذت ببرید.
مشخصات کتاب آراز در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | نشر صاد |
نویسنده: | علی اصغر مداحی |
تعداد صفحه: | 232 |
موضوع: | داستان ایرانی |
قالب: | الکترونیک |
نظر دیگران //= $contentName ?>
رمان آراز یک رمان ماجراجویانه در مرزهای آذربایجان را روایت میکند که در نوع خود بسیار جالب و خواندنی بود....