کتاب نوزده تماس بی پاسخ نوشته خدیجه خانی توسط نشر صاد منتشر شده است. این رمان درباره اوضاع همهگیری کرونا نوشته شده است. خدیجه خانی در رمان نوزده تماس بی پاسخ داستان را در چهار فصل و زمان و مکانهای مختلف روایت میکند. به نظر میرسد حوادث طبیعی و غیرطبیعی با وضعیت فعلی کرونا مقایسه شده است. آیهای که در شروع کتاب نوشته شده، نشان دهنده هدف کلی نویسنده از داستان است.
«فرا میرسد روزی که آدمی میگریزد از برادرش، مادر و پدرش و از همسر و فرزندانش»
سوره عبس آیه ۳۶-۳۴
شخصیتهای اصلی رمان، پدر و دختری هستند که در زمان کرونا زندگی را سر میکنند اما به دلایل مختلف از هم دور مانده و امکان دسترسی به یکدیگر را ندارند. پدر جانباز شیمیایی و موج زده است که با فلش بکها در دو فصل به زندگی او پرداخته میشود و تاثیرات وضعیت او در زمان حال بر جامعه و خانوادهاش نشان داده میشود. در روند داستان به موضوعات اجتماعی دیگری به طور غیرمستقیم گریزی زده شده، که نویسنده لذت کشف آنها را بر عهده خواننده کتاب نوزده تماس بی پاسخ گذاشته است.
دست می برد توی کوله پشتی؛ وسایل آن را زیرورو میکند: «پس کو؟ کجاست؟» رسول وارد سنگر می شود. زیرکانه لبخند می زند: «الیاس چته؟ بازم که قاتی کردی! دنبال چیزی هستی؟»
با عصبانیت می گوید: «خودت میدونی دنبال چی هستم. نکنه تو برداشتی؟ جان مادرت اذیت نکن؛ اگه برداشتی بگو.» رسول زیپ کاپشنش را می سراند پایین و از زیربغلش کلاه پشمی سبز را می کشد بیرون. الیاس کلاه را از دست او می قاپد و می گذارد روی سرش و می گوید: «خدا لعنتت نکنه پسر. فکر کردم شب پیش توی کانال از سرم افتاده! با خودم می گفتم باید برم اونجاها رو بگردم.»
رسول سرش را تکان می دهد: «خدا بهت شفا بده. این دفه اگه بریم مرخصی به ایپک خانوم میگم یکی دیگه برات ببافه. اگه این گم شد، اونیکی رو بذاری سرت تا سکته رو نزدی.»