نظر شما چیست؟

معرفی کتاب چالیش

کتاب چالیش نوشته سعید خردمند نسب می‌باشد و انتشارات متخصصان آن را به چاپ رسانده است.

این کتاب خاطرات تلخ و شیرین زندگی نویسنده جناب آقای سعید خردمند است که از کودکی با سختی و مشقت فراوان و تلاش، پشتکار به آرزوها و خواسته های خود رسیدند از مدرسه و کار در مزرعه برای اردو رفتن تا نقطه با ارزش زندیشان یعنی چاپ اولین کتابشان.

موفقیت سهم کسانی است که توانسته‌اند از مانع‌های بزرگ و سخت ذهنی خود عبور کنند.(سعید خردمند نسب)

بخشی از کتاب چالیش

کارگرها با دیدنم استقبال گرمی کردند، اما وقتی فهمیدند که از جنس خودشان هستم و حتی ضعیف‌تر، برخوردشان کاملاً عوض شد. از پوست خشک و صورت‌های سوخته‌شان می‌شد فهمید چقدر کار سختی دارند. کمپوست و تونل، رُسشان را کشیده بود و در جوانی پیر شده بودند. با رفتن داخل تونل، یکی از آن‌ها که ظاهراً پیشکسوت بقیه بود و نامش مراد بود، رو به من کرد و گفت: «بچه بیا این گار و اوسین را بگیر و کارت را شروع کن. گاری که پر شد، آن را در انتهای تونل تخلیه می‌کنی و سریع برمی‌گردی. »

اوسین ابزاری بود مانند چنگال که از آن برای پرتاب‌کردن کاه و کمپوست استفاده می‌کردند. ظاهراً همان اول کار می‌خواست حساب کار دستم بیاید. گفت: «حالا که آمده‌ای، اگر بخواهی نق‌ونوق کنی و بگویی تونل گرم است یا خفه می‌شوم و خسته شدم، کارمان نمی‌شود.» در آن لحظات احساس می‌کردم مانند زندانی هستم که برای کار اجباری آمده‌ام. با گفتن چشم، کنار بقیه کارم را شروع کردم. با وجود اینکه گار‌ی و اوسین از خودم بزرگ‌تر بودند، اما نمی‌خواستم کم بیاورم. کار سختی بود. وقتی تونل از کمپوست پر می‌شد، محفظه‌های کف تونل که باد کولر از آن بالا می‌آمد، مسدود می‌شدند و گرمای کمپوست باعث می‌شد تا تونل گرم شود. هرچه از شروع کار می‌گذشت، انگار یخ کارگران بالای تریلی هم باز می‌شد و با سرعت بیشتری کمپوست‌ها را به داخل گاری‌ها می‌ریختند. من هم مجبور بودم سرعت کارم را بیشتر کنم تا عقب نمانم.

به‌قدی سرعتشان زیاد شده بود که اگر دست نمی‌جنباندم، با کوهی از کمپوست در ورودی تونل مواجه می‌شدم. مجبور بودم با دویدن هم شده، گاری را خالی کنم و برگردم. تقریباً سه ساعت از شروع کار گذشته بود و تازه توانسته بودیم یک‌چهارم تونل را از کمپوست پر کنیم. خیلی دقت می‌کردم که کمپوستی در اطراف گاری نماند و سریع آن را جمع کنم و داخل گاری بریزم؛ حتی ذره‌ای هم به این فکر نمی‌کردم که نوک‌های تیز اوسین بخواهد دردسر بزرگی برایم درست کند. با سرعت مشغول جمع‌کردن کمپوست‌ها از اطراف گاری بودم که ناگهان اتفاقی که نباید، افتاد.

با داشتن دو گاری سالم، در کار عقب می‌ماندیم، حالا چه برسد به اینکه بخواهد یکی از آن‌ها هم خراب شود. کاش آن لحظه خوابی بیش نبود، چرخ گاری را با دست خودم به فنا داده بودم. نوک‌های تیز و براق اوسین، به‌سان دندان ببری، طوری چرخ را دریده بود که هیچ وصله‌پینه‌ای جوابگویش نبود.

صفحات کتاب :
261
کنگره :
‏‫‭PIR۸۳۴۲‬‬
دیویی :
‏‫‭۸‮فا‬۳/۶۲‬‬
کتابشناسی ملی :
9610470
شابک :
9786222920821
سال نشر :
1403

کتاب های مشابه چالیش