امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
93,000
نظر شما چیست؟

کتاب چند قدم بعد از خانە عتیق، با قلم امید شیخ باقری به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارت صاد منتشر و در دسترس علاقه مندان به کتاب های داستانی قرار گرفته است.

معرفی کتاب چند قدم بعد از خانە عتیق

وقتی دیوار باورت فرو می ریزد، تنها امید است که تو را سرپا نگه می دارد؛ امید به فردا و فرداها؛ این که فردا و فرداها چه پیش می آید و چه اتفاقی می افتد، اهمیت چندانی ندارد.
مهم امیدواری است؛ امیدوار بودن، امیدوار ماندن، امیدوار بودن به افتادن اتفاق های بزرگ... امیدوار ماندن به پیش آمدن اتفاق های کوچک...
آدم نمی تواند امید نداشته باشد؛ چرا که آدم بی امید اصلاً زنده نیست که بخواهد آدم باشد یا...
کتاب چند قدم بعد از خانە عتیق، به روایت مردی به نام «عطا» می پرازد که با امید التیام و بهبودی همسرش «عاطفه» را راهیه سفری معنوی به سوی سرزمین وحی می شود و با همین امید از سفر خویش باز می گردد، اما به جای شفای همسر، با مرگ او رو به رو گشته و این حادثه وی را بین دوراهی امید و ناامیدی سرگردان می نماید.

خلاصه کتاب چند قدم بعد از خانە عتیق

عطا مردی بداخلاق و از آن بدتر هم، دست بزن نیز داشت! از قدیم و ندیم گفتن مردی که دست روی زن بلند کند که مرد نیست؛ عطا بعد این همه سالی که با عاطفه زندگی کرده بود، از کارها و رفتارهای بد و خشن خویش پشیمان بود و البته شاید بیماری عاطفه و ترس یه روز نبودن و ندیدنش نیز تلنگری برای وی شده بود که توبه کند و برای اثبات این تغییر بزرگ تصمیم می گیرد که برای شفای عاطفه به در خانه ی خدا برود و این طور باورش می شد که توبه او مورد قبول خدا قرار گشته است. بالاخره روز موعود فرا رسید و عطا راهی سفر وحی شد. موقع برگشت با ذوقی فراوان و امید دوچندان از شفایی که عاطفه گرفته بود به ایران بازگشت و چشم انتظار و بی طاقت از آن که عاطفه با حالی خوش و زیارت قبول حاجی به استقبال وی آید.
عطا آمد! ولی نه خبری از دسته گل بود، نه چاوش خوان، نه گوسفند قربانی و نه حتی دود اسپند. چه برسد به عاطفه!
چمدانم را که از روی نوار نقاله برداشتم، جزء اولین نفرهایی بودم که از حلقه ی استقبال کنندگان بیرون زدم. قیامتی بود. بابا دورتر از بقیه ی آدم ها دم در شیشه ای فرودگاه ایستاده بود. با یک نگاه سرسری هم می شد فهمید که پیر شده. قطعا نه به اندازه ی دوازده روز؛ خیلی بیشتر از دوازده سال.
چمدان را روی چرخش، پر صدا، پشت سرم روی زمین می کشیدم. بابا عرقچین سفیدم را از سرم برداشت. پیشانی ام را بوسید و گفت:
«حجت قبول حاج آقا!»
بغلم کرد. گفتم:
«بابا عاطفه! عاطفه رو چرا با خودت نیاوردی؟»
شانه های بابا توی بغلم لرزید. گفتم:
«من شفاش رو گرفتم و اومدم بابا. دیگه تموم شد.»
بابا خودش را از بغلم بیرون کشید و گفت:
«خیره ایشاالله»..
هنوزه که هنوزه عطا باورش نشده بود که دیگه همسرش عاطی وجود ندارد و از میان آن ها پر کشیده است. او که به قول خودش دست پر برگشته بود! همش زمزمه می کرد چرا! مگر خدا صدای منو نشنیده! آیا خدا توبه مو نپذیرفته! من که قول داه بودم که دیگر آدم می شوم!
این شد که عطا بین دو راهی بزرگی گیر می افتد. کتاب چند قدم بعد از خانە عتیق در 21 فصل داستان این دوگانگی را روایت می کند.

برشی از متن کتاب چند قدم بعد از خانە عتیق

با این که شب از نیمه گذشته بود و فقط چند ساعت به تحویل سال مانده بود؛ اما هنوز شهر از جنب وجوش نیفتاده بود. میدان آزادی قیامت بود. آدم ها و ماشین ها لابه لای هم می لولیدند. مانتو و روسری و کاپشن و کت و شلواری بود که پشت چراغ قرمزها و توی پیاده روها روی دست، دست فروش ها به حراج گذاشته بودند. بابا گفت: «بریم خونه ی من.»
گفتم: «مگه عاطفه اونجاست؟»
گفت: «نه!»
گفتم: «معلومه! عاطفه دیگه هیچ جا جز خونه ی خودمون نمی مونه. نمی تونه که بمونه.»
بابا شیشه ی پنجره را پایین کشید و سیگارش را روشن کرد.
سیگارش که تمام شد، گفت: «خوش گذشت؟»
گفتم: «ای... برای خوش گذرونی نرفته بودم!»
قبل از پل کریم خا،ن بابا گفت: «عطا! یه دقیقه بزن کنار.»
ماشین را کنار خیابان، جلو کلیسا نگه داشتم. بابا گفت: «یه قولی به من بده.»
گفتم: «چی؟»
گفت: «معلوم نیست عمر بابا چقدر به دنیا باشه. بهم قول بده که کم نمی آری!»
گفتم: «بابا چی میگی نصفه شبی؟»
گفت: «جون هرچی مرده، مرد باش.»
گفتم: «بابا بی خیال!»
دستم را گذاشتم پشت سرش. سرش را جلو کشیدم و پیشانی اش را بوسیدم.
گفت: «چه بوی خوبی می دی، عطا!»
گفتم: «بوی بهشته.»
و خندیدم. دنده را چاق کردم. داشتم از زیر پل به سمت بالا می پیچیدم که گفتم: «تا بوم نپریده برم پیش عاطفه که باور کنه، که من، عطا، پسر منصورخان، مردِ مردها، سرم به سنگ خورده و رفتم شفاش رو از خداش گرفتم و برگشتم.»
توی کوچه که پیچیدم، بابا محکم زد روی زانوش و من محکم زدم روی ترمز. باور کردنی نبود که باور کنم. بابا گفت: «خدا بهت صبر بده باباجان.» چهار تا پارچه نوشته ی مشکی و دوتا تاج گل گلایل صورتی و سفید با اعلامیه ای که به جای عکس عاطفه، شمایل گلی را روی آن طرح زده بودند؛ همین.
انگار همین ها از عاطفه مانده بودند که آمده بودند به استقبالم.

دانلود کتاب چند قدم بعد از خانە عتیق

نسخه الکترونیک کتاب چند قدم بعد از خانە عتیق را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و سپس در کتابخوان فراکتاب آن را مورد مطالعه قرار دهید.

دانلود کتاب چند قدم بعد از خانە عتیق

مشخصات کتاب چند قدم بعد از خانە عتیق در جدول زیر آورده شده است:

مشخصات
ناشر: نشر صاد
نویسنده: امید شیخ باقری
تعداد صفحه: 322
موضوع: داستان ایرانی
قالب: الکترونیک

 

صفحات کتاب :
322
کنگره :
PIR8349‬
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
7947465
شابک :
978-622-7459-68-5
سال نشر :
1400

کتاب های مشابه چند قدم بعد از خانە عتیق