کتاب یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهی کباب شده اثری در گونه ادبیات وحشت از جمشید خانیان است که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است.
داستان یک خانواده سهنفره (پدر، مادر و یک دختر نوجوان به نام آنا) که به یک آپارتمان جدید اسبابکشی میکنند. هنوز خیلی خوب در خانهی جدید جا نیفتادهاند که متوجه اتفاقهای مشکوکی میشوند. ساکنان قبلی خانه یادشان رفته است که قابعکس خانوادگیشان را با خودشان ببرند. اتفاقهایی که بعدا رخ میدهند انگار کمکم به همه میفهماند که مستاجران قبلی خانه حق داشتهاند آنقدر باعجله این خانه را ترک کنند که حتی قابعکس خانوادگیشان را بر دیوار جا بگذارند. ابتدا تقصیرها به گردن باد انداخته میشود، اما بعد معلوم میشود که انگار پای چیز دیگری در میان است: چیزی یا کسی که نمیتوان به این راحتی ردپا یا سرنخی از آن بهدست آورد...
ریاضیات را مثل زندگی دوست دارم، چون امنترین و سرراستترین جای دنیاست. و هر چیزی سرِ جای خودش قرار دارد. و برای هر چیزی جواب مشخصی وجود دارد. با این همه، ریاضیات زندگی نیست، چون در زندگی خیلی وقتها جوابهای درست خودشان را پنهان میکنند. و تو به جوابهای نادرست میرسی و نمیدانی که این جوابها نادرستاند...