کتاب مرد

برگرفته از زندگی سردار جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان

امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
13,650
خرید
120,000
5%
114,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب مرد

کتاب مرد داستان شرح زندگی سردار جاویدالاثر سپاه اسلام، حاج احمد متوسلیان، است. حاج احمد متوسلیان از ابتدای پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران به آن پیوست و وارد درگیری های شدید در ترکمن صحرا شد. سپس به کردستان رفت و همراه با نیروهای ارتش و شهید چمران به پاکسازی و آزادسازی شهرهای کردستان پرداخت.

 آنگاه به جنوب رفت و در چند عملیات بزرگ، فرماندهی را به عهده گرفت. همزمان با حمله اسرائیل به لبنان، به آنجا رفت و سرانجام، در یک ماموریت مهم همراه با سه دیپلمات ایرانی دیگر به اسارت نیروهای اسرائیلی درآمد و تاکنون از سرنوشت آن ها خبری به دست نیامده است.

گزیده کتاب مرد

رضا چشم باز کرد. سرش گیج می رفت. معده اش می جوشید. گلویش می سوخت و لبانش داغمه بسته بود. اراده کرد که برخیزد؛ نتوانست. فضای اطراف غرق در دود و مه بود. بوی لاستیک و گوشت سوخته مشامش را می آزرد. شاید گیجی اش از بوی دود لاستیک بود. هنوز نمی دانست کجاست و بر سرش چه آمده است. بدنش تا نیمه در زمین گل آلود فرو رفته بود. حالا می فهمید که سردش است و دندان هایش به هم می خورد.

روی سینه برگشت. دستانش را ستون کرد. دید که پوست دستانش خراش برداشته و رگه های خشکیده خون روی آن ها نقش بسته است. تمام توانش را در دستانش جمع کرد و به سختی بلند شد روی دو زانو ایستاد. چهار دست و پا ماند. مچ پای چپش درد عجیبی داشت. چیزی در بدنش موج برمی داشت. زانوی راستش را بالا آورد و به جلو گذاشت. چهار دست و پا به جلو رفت. نرمه بادی وزید و مه و دود را کنار زد. بوی کباب آمد. یادش آمد که گرسنه است اما تشنگی بیشتر آزارش می داد. اگر نوشیدنی گرمی بود و آرام آرام مزمزه اش می کرد حتماً جان می گرفت. عضله های صورتش می لرزید و لبش کش می آمد.

جلوتر رفت. جنازه ای بی سر دید که به پشت بر زمین افتاده و دستانش چنگ شده است. یکّه خورد. دستانش جاخالی کرد و با صورت بر زمین خورد. مزه شور خون را حس کرد. سر بلند کرد. صورتش را لایه ای از گل و خون گرفت. چند قدم آن طرف تر سر جناز دیگر را دید. باد قوت گرفت و مه و دود کاملاً کنار رفت. رضا دید که اطرافش پر از جنازه است. از روی چند جنازه هنوز دود بلند می شد. بوی کباب از جنازه هایی بود که به آتش کشیده شده بودند.

صفحات کتاب :
184
کنگره :
‏‫PIR7953‭‭/م965‭م4 1394‬
دیویی :
‏‫‭8‮فا‬3/62‬‏‬
کتابشناسی ملی :
4037561
شابک :
978-600-03-0141-5
سال نشر :
1394

کتاب های مشابه مرد