کتاب فدایی سر حسین، اثر جذاب و خواندنی فرشته عسگری و سعید جلائی؛ نیم نگاهی به زندگی و خاطرات پاسدار شهید جعفر نوروزی پرداخته است. شهید جعفر نوروزی در تاریخ ۱۳۴۷/۳/۴ در کربلا چشم به جهان گشود.
وی از همان اوایل که سر و صدای جنگ بلند شد درس را رها کرده و خود را به جبهه رساند. سال ۱۳۶۵ به دلیل علاقهای که به سپاه داشت به استخدام سپاه درآمد. این شهید بزرگوار در کربلای پنج از مچ پا به شدت مجروح شد، اما اوضاع وخیم مجروحیتش باز هم پای رفتن به جبههاش را سست نکرد و جانباز ۴۰ درصد خانه نشین نشد. شهید جعفر نوروزی بعد از جانفشانیها و شرکت در عملیاتهای مختلف، در آخر به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت رسید و در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۶۹ به درجهی رفیع شهادتت نائل گشت.
صله رحم برایش ارزشمند بود و همیشه رفت و آمدش با دوستان و آشنایان به راه بود. وقتی به کرمانشاه میرفت، سعی میکرد در مدت کوتاهی که آنجاست به همهی آشنایان و اقوام سر بزند اما اولویتش با آشناهای ساکن روستا بود.
***
بسیار شوخطبع و مهربان بود. همیشه چهرهای بشاش و خندان داشت. با همه به خوشرویی و مهربانی رفتار میکرد توی محل پیرزنی داشتیم که به جدیت معروف بود. همه میدانستند پیرزن همیشه خلقش تنگ است. یک روز که پیرزن از کوچه میرفت جعفر که او را میشناخت نزدیکش شد و به او گفت: «چطوری دختر خانم؟»
پیرزن با تعجب نگاهش کرد و ریز خندید و گفت: «خیلی وقت بود کسی منو دختر خانم صدا نکرده بود.»
همین شوخی باعث شد که عصبانیت از چهره آن پیرزن رفت و لبخند گرمی گوشه لبش نشست.
***
تاکید زیادی به اقامه نماز شب داشت و نماز شب برایش حال دیگری داشت. همراه دوستانش نیمه شب به مسجد ارگ میرفتند و آنجا نماز شب میخواندند. بعد نماز شب هر چقدر تا گفتن اذان صبح باقی مانده بود را گرم خواندن دعا و قرآن و ذکر گفتند، میشدند. اذان صبح که داده میشد نماز اول وقتش را میخواند و به خانه بر میگشت.. .
راوی همسر شهید