کتاب مواسات با مردم توسط غلامرضا شیخعلی نوشته شده است. مسلمان واقعی که دین را با جان و دل پذیرفته، به این باور رسیده است که اگر قرآن کریم و روایات معصومین (علیهمالسلام) فریاد اخوت اسلامی سر میدهند، تنها با لقلق زبان و شعار نمیتوان به آن رسید.
جامعه دینی که مورد رضایت خدا قرار میگیرد، اجتماعی است که در آن روحیه کمکرسانی و تعاون- هرکس در حد توان خود- تمام ابعاد ان را فراگرفته باشد. پس اگر در جامعهای حاجتمند محرومی به سختی زندگی میگذراند و در همان اجتماع، ثروتمند یا ثروتمندانی به راحتی نفس میکشند که هرچه بخواهند با کمترین اشارهای در اختیار میگیرند و ثروتمندانی که اگر بخواهند میتوانند باری از دوش آن افتاده بردارند و او را کمکی درخور توجه نمایند، اما از این کار دریغ بورزند، اسلامی زیستن این اجتماع و مسلمان بودن این گروه توانا، از نگاه دین، زیر سوال میباشد.
احادیث نورانی اهلبیت (علیهالسلام ) کمکرسانی به یکدیگر را یکی از واجبات و حقوق دینی بر یکدیگر برشمردند. در احادیث، مصادیق قابل توجهی از کمکرسانی ذکر شده است که در سایه آن تمام شئونات زندگی را در برمیگیرد، مصادیقی همچون مال، خوراک، پوشاک، وسایل زندگی، اساس خانه، وسایل حمل و نقل، درمان، تعلیم و تربیت، استراحت، سفر زیارت و...و توانگران مومن را به اندیشیدن و حرکت در جهت رفع این گونه نیازها دعوت نموده است. لحن احادیث در این مورد علاوه بر فزونی شماره آنها،لحنی بسیار قاطع و تاکیدآمیز است.
غلامرضا شیخعلی در کتاب مواسات با مردم به مخاطبان کمک میکند تا یک جامعه دینی را که بر طبق اصول و احکام الهی زندگی میکند، بسازند. جامعهای که در آن افراد بر طبق آیات و روایات زندگی میکنند و سیره پیامبر (ص) و امامان را الگوی خود قرار دادهاند. سیره و سلوک مردم در چنین جامعهای باید چنین باشد که هر گاه در هر کجا، کسی را نیازمند یافتند به او کمک کنند. هر گاه و در هر لحظه در این فکر باشند که به چه وسیلهای میتوانند زندگی را برای مردم راحتتر کنند و به چه صورتی میتوانند به نیاز نیازمندان رسیدگی کنند.
شخص نیازمندی در خانه امام حسن مجتبی علیهالسلام را کوبید و خطاب به حضرتش عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! هیچ چیزی برایم باقی نمانده که آن را به درهمی بفروشم. چهره و وضع ظاهریم، سخنانم را تصدیق میکند و شهادت بر صدق کلامم میدهد. البته اندکی آبرو دارم که آن را حفظ نمودهام (تا مشتری مناسبی بیابم) و اکنون که تو مشتری مناسبی هستی، آن را به تو عرضه کردهام!
امام حسن علیه السلام صندوقدار خویش را طلبید و پرسید: چه مقدار پول نزد توست؟ عرض کرد: دوازده درهم، فرمود: آن را به این فقیر بده، سپس آن را مرد را طلبید، و عذرخواهی نمود و فرمود: ما حق شما را ادا نکردیم، ولی آن چه داشتیم دادیم، سپس شعری خواندند که مضمون فارسی و ترجمه ان چنین است:
این مال اندک را بگیر و گویا تو چیزی را نفروختهای، و ما نیز چیزی نخریدهایم (یعنی من به چهره تو نگاه نمیکنم تا آبرویت محفوظ باشد)