کتاب «باد یمانی» شامل هشت داستان کوتاه با عنوان های «ماجرای درختان سیب»، «ماجرای رگ زدن»، «ماجرای پارچه ها»، «ماجرای شتر»، «ماجرای ابریشم»، «ماجرای اسب»، «ماجرای سکه ها» و «ماجرای به دنیا آمدن» است. کتاب «باد یمانی» مجموعه داستانهای کوتاهی درباره زندگی، کرامات و معجزات امام حسن عسکری(ع) است که به قلم محمدرضا عابدی شاهرودی نوشته و توسط بهنشر روانه بازار کتاب شده است.
خادمِ خانه در را باز کرد و گفت:
سلام بر شما برادران، کمکی از من ساخته است؟
علی بن ابراهیم نگاهی به محمد انداخت و پاسخ داد:
سلام بر تو ای برادر، ما پدر و پسر از راه دوری آمده ایم، جهت زیارتِ ...
به دنبالِ کلامِ خوبی میگشت که محمد به جای او گفت:
« جهتِ زیارتِ امام »
علی بن ابراهیم لبخندی زد و ادامه داد:
« بله، جهتِ زیارت امام آمده ایم، اگر ممکن است ایشان را زیارت کنیم.»
*
خادمِ خانه راه را گشود و علی بن ابراهیم و محمد را به نزد امام راهنمایی کرد. همین که چشمِ علی بن ابراهیم و محمد به امام افتاد، رنگ از رخسارشان پرید و همه چیز را فراموش کردند. هیبت و صولتِ امامت، هر دو را به لرزه انداخته بود.
امام فرمودند: « ای علی بن ابراهیم، چرا تا به حال به نزد ما نیامده بودی »
علی بن ابراهیم درحالیکه نمیتوانست از امام نگاه بگیرد، پاسخ داد: « قربانِتان گردم، نمیخواستم با این وضع به خدمت شما آیم.»
آنگاه اشارهای به محمد کرد و ادامه داد:
« قربانِتان گردم، این جوان هم » کمی فکر کرد تا صفتِ مناسبی برای محمد بیابد.
« بله، این جوانِ نحیف هم غلامِ شما بنده زاده است »
هیچکدام نتوانستند نزد امام کلامی از تقاضایشان را مطرح کنند. شرمِ حضور در نزد امام، آنان را بازداشت از اینکه چیزی بگویند. دَرِ خانه امام باز شد و علی بن ابراهیم و محمد، قدم به بیرون گذاشتند. هر دو در فکر فرو رفته بودند که حالا باید چکار کنند. این همه راه را آمده بودند و حالا هم باید دستِ خالی باز میگشتند. خادمِ خانه که ایشان را همراهی میکرد، لبخندی زد و گفت: « ای علی بن ابراهیم، غم به خود راه نده.»