کتاب از جنس شیشه نوشته شمیم جمشیدی است که در نشر متخصصان به چاپ رسیده است. این کتاب داستانهایی مختلف، از آدمهای مختلف را از زبان یه خبرنگار منعکس میکند.
در این برهوت، برزخ، بیابان یا هرچیز دیگر که بتوان زندگی را بدان تشبیه کرد، گمانم بر این بود، تنها یک از جنس شیشه وجود دارد آن هم خودم هستم که با نگاه سنگصفتان میشکنم.
در بیابان گم شده بودم، بیابانی که به جای سنگلاخها پر از خورده شیشه بود
رد خون و شیشهخوردهها مرا به شهر رساند، به آدم ها.
آدمهایی که به هم میخوردند و میشکستند، در شهر خیال من همه از جنس شیشه بودند، همه.
من نویسنده نبودم اما سعی در نوشتن آنها داشتم، آنها که از جنس شیشه بودند.
آدم ها؛ همهی آنها برای خودشان داستانی داشتند، باید آنها را نوشت، آنها برای خودشان کتابی هستند هرچند بی مخاطب، هرچند بینام و نشان...
اینجا پر بود از ما، آدمهایی که سوختند در آتیش سرد این زندگی.