کتاب شهید محمدرضا تورجیزاده کاری از انتشارات شهید کاظمی است که حاوی خاطراتی ناب از مادر، دوستان و همرزمان این شهید گرانقدر میباشد؛ کتاب در زمانی خیلی کم، ما را با سیره و منش این شهید عزیز آشنا میکند.
شهید محمدرضا تورجیزاده در سال ۱۳۴۳ ه.ش در شهر شهیدان اصفهان به دنیا آمد. در همان دوران کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصفناپذیر در مجالس عزا داری شرکت مینمود. شهید تورجیزاده به حضرت زهرا سلاماللهعلیها علاقهی وافری داشتند و در غالب مداحیهایشان از مصائب ایشان میخواندند . همچنین ایشان وصیت نمودند که بروی سنگ قبر ایشان بنویسند: یا زهرا؛ ایشان به نماز اول وقت اهمیت فراوانی میدادند و قران کریم را بسیار تلاوت مینمودند. همیشه دو ساعت قبل از نماز صبح به راز و نیاز میپرداختند.
صدای گریههای ایشان بعضاً موجب بیدار شدن دیگران میشد. این عبادت و راز و نیاز با معبود تا طلوع آفتاب ادامه داشت. ایشان در جبهه بارها مجروح شدند به گونه ای که در میان دوستان به شهید زنده معروف شدند. و هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه عزیمت کردند. این مجاهد خستگیناپذیر در پنجم اردیبهشت سال 1366 ه.ش در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان در منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ در ساعت هفت و سی دقیقه صبح حین فرماندهی گردان یا زهرا در سنگر فرماندهی به شهادت رسیدند. جراحتی که موجب شهادت ایشان شد همچون حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود: جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکشهایی مانند تازیانه بر کمر ایشان.
محمدرضا خیلی آرزوی شهادت داشت. مادر هم از شوق فرزندش به شهادت خبر داشت. شاید برای مادران سخت باشد که آمینگوی دعای شهادت فرزندانشان باشند، اما مگر میشود این همه مجاهدت بیمزد بماند. محمدرضا به مادر سفارش کرده بود: «اگر من شهید شدم، مراقب باشید که صدای ناله و گریههایتان را نامحرم نشنود. من میدانم که شما حواستان هست، اما مراقب خواهرهایم باشید.
اگر در مراسم من، صدایشان را نامحرم بشنود، من از چشم شما میبینم.» مادر میگوید: وقتی خبر شهادت پسرم را دادند، گریه نکردم و با خواهرهایش به سردخانه رفتیم. همان لحظه، دخترها تا آمدند شروع کنند به گریه و فریاد، صدای محمدرضا به گوشم آمد. گفتم: «بچهها، گریه نکنید. با برادرتان صحبت کنید.»