کتاب قطره بارانی هستم که از ابری چکیدم مجموعه داستانهای کوتاه فارسی به قلم خانمها اکرم عرب عامری و حبیبه بابائی منتشر شده توسط انتشارات نظری.
مجموعه داستان کوتاه با قلمی شیوا، رسا و قابل فهم برای عموم افراد، بعضی از داستانها حالتی خاطراتگونه و برگرفته از زندگی عادی افراد جامعه دارند. ماجراهایی که ممکن است برای هرکدام از ماها رخ داده باشد در واقع نویسندگان این داستانها خاطرات شیرین خود را به حالت داستان در آوردهاند. از این رو ارتباط برقرار کردن خواننده با آن ها بسیار راحت و روان اتفاق میافتد.
تنوع داستانهای مختلف در این مجموعه یکی از ویژگیهای خاص آن است. داستان کودکانه مثل فیل کوچولو و سه ماهی زیبا، خاطرهی یک روز شیرین فردی مثل روز اول مدرسه بهار و خاطرات معلم پایه دوم ابتدایی، مختصر زندگینامه شهید سلیمانی، چند نمونه از داستانهای متنوع این مجموعه هستند.
تولد بابا
دیشب تولد بابام بود کلی مهمون داشتیم مثلاً مامان میخواست سورپرایز کنه از صبح که بیدار شده بودم باید کمک مامان میدادم او هرلحظه چیزی به یاد میآورد و برای خریدن آن بیرون میرفت و کاری را به من میسپرد که آن را انجام دهم شب شد میهمانها تقریباً همه آمده بودند.
بابا هر شب ساعت نه خونه بود و مامانم با میهمانهاهماهنگ کرده بود که قبل از ساعت نه آنجا باشند.
ساعت نه بود بابا هنوز نیومده بود که ببینه کجاست گفت: بهش مسافر خورده و او به کرج رفته آخه بابام آژانس کار میکرد عمهام مجبور شد به بابام زنگ بزنه بگه داره میاد خونهی ما یک جایی مونده که ماشینگیر نمییاد از بابا خواست هر چه زودتر بیاد دنبالش بابام هی زنگ میزد به عمهم نیم ساعت یا ده دقیقه دیگه اونجام حالا دیگه ساعت دوازده شده بود و مهمونها هم گشنه بودند و هم خسته بودند گوشی عمهم زنگ خورد بابام پشت خط بود از عمه میپرسید کجایید؟ عمهام گفت ماشین دربست گرفتم و به خانهی شما آمدهام بابا گفت پس من هم دارم میام خونه خواهر پشت پنجره منتظر بابا بود هنگامی که بابا ماشین را پارک کرد ما تمام برقهارا خاموش کردیم و صدای ضبط را زیاد کردیم که وقتی بابا آمد آن را پلی کنیم همه پشت در منتظر بابا بودیم هنگامیکه بابا پشت در رسید در یهویی باز شد صدای ضبط را پلی کردیم و همه با برف شادی به سوی بابا حمله کردند بابا آنقدر ترسیده بود که میخواست از پلههافرار کند که یهویی پرت شد و پایش شکست و شب تولد خود را در بیمارستان گذراند و مادرم تصمیم گرفت دیگر او را سوپرایز نکند.