رافا، دختری فیلمساز و هنرمند است و آرزو دارد دوربین خوبی بخرد. شروع ماجرا از آنجاست که او وارد شهر و مدرسهی جدیدی میشود که همهی همکلاسیهایش طرفدار یک گروه موسیقی کرهایاند. او هم وانمود میکند طرفدار همان گروه موسیقی است.
با دیدن فراخوان یک جشنوارهی جهانی، رافا و دوستش ترانه، که عاشق موسیقیهای کرهای است، تصمیم میگیرند در آن جشنواره شرکت کنند. موضوع جشنواره ساخت مستند در مورد طرفداران موسیقیهای کرهای است. آنها میخواهند با گرفتن جایزهی جشنواره به آرزوهایشان برسند غافل از اینکه ماجراهای نفسگیری در انتظار آنهاست...
داستان دختری به کره، پسری به جهنم به قلم کبری التج و همت انتشارات پینو تهیه و تنظیم شده است.
بالاخره زنگ تفریح دوم معلوم می شود که چرا آناهید امروز آن قدر خوشحال است. از صبح که آمده ایم پر سروصداتر از همیشه توی کلاس حرف می زند. به بچه ها دستور می دهد. سرش را طوری بالا گرفته که توی دماغش هم دیده می شود. تا نگاهش به من می افتد، چشمش را تنگ می کند. لبخند کجی می زند و سرش را می چرخاند به سمت دیگر و به شیدا، یگانه و رها که همیشه همراهش هستند می گوید: «بریم بچه ها! » و می رود. زنگ تفریح باز هم بچه ها دوره ام می کنند و درباره ی کار جدید میپرسند. قول می دهم که برای همه کار هست.
با ترانه و زهرا به طبقه ی پایین می رسیم که آن صحنه را می بینم؛ یک عالمه مادر جلوی در دفتر ایستاده اند. خانم جوانمرد هردو دستش را بدون عجله جلوی آن ها حرکت دختری به کُره، پسری به جهنم 42 میدهد و حرف میزند. چشمانش را گاهی میبندد و سعی میکند صدایش بالا نرود؛ انگار میخواهد بقیه را آرام کند. اما خانم پاریاسی، معلم علوممان، با اخم دارد سرش را تکان میدهد و حرف مادرها را تایید میکند، که یکدفعه چشمش به من میافتد و اخمش بیشتر میشود. انگشت اشارهاش را مثل یک فلش بزرگ به سمت من میگیرد و میگوید: «خودش پیداش شد! »
نظر دیگران //= $contentName ?>
این کتاب روح دوستی و فداکاری رو خیلی قشنگ نشون میده و با زبان یک نوجوان به علایق بعضی نوجوانهای امروزی پرداخ...