کتاب سفر به نیمه دیگر خود "دو تکنگاری دربارهی افغانستان"، اثر علی نورآبادی؛ دو فصل ابتدای کتاب به صورت نوشتاری و فصل سوم به صورت تصویری است. نویسنده در ابتدای کتاب مقدمهی کوتاهی دربارهی اشغال افغانستان به دست استعمارگران سخن گفته است.
اسفر اول: سفر به نیمه دیگر خود
اشاره:
سفر به افغانستان از جمله آرزوهایم بود. دو سه سالی میشد که به دنبال سرگرفتن این سفر بودم تا این که امسال فرصتش پیش آمد. با هر که برای رفتن به این سفر مشورت میکردم، میترساند و برحذرم میداشت. لب صحبتها این بود: «افغانستان تازه از اشغال طالبان آزاد شده و ناامن است.
بگذارید چند سال دیگر بگذرد و کمی سر و سامان بگیرد بعد بروید.» اگر میخواستیم به این تحذیرها و و تهدیدها توجه کنیم باید سالها صبر میکردیم. این اصل کلی هر سفری است، که اگر به اما و اگرها توجه کنی هیچ وقت به آن سفر نمیروی. با توکل به خدا عزم را برای سفر، جزم کردیم؛ سفری چهار نفره و 12 روزه (17 تا 28 آذر 1385). من، مهدی خالقی مستندساز و برادران قدسی؛ یاسر خبرنگار رادیو بود و عابس در مشهد کتاب فروشی داشت. من و یاسر از تهران ویزا گرفتیم و مهدی و عابس از کنسولگری افغانستان در مشهد. من و یاسر با قطار عازم مشهد شدیم. پیشامد است و پیش می آید
آفتاب، تازه داشت در کوچه پس کوچههای شهر پخش میشد که در ایستگاه راهآهن مشهد پیاده شدیم. بچهها منتظرمان بودند. نیاز به گشتن نبود؛ تاکسیها صدا میزدند: دوغارون، دوغارون. ماشین گرفتیم و راه افتادیم. ساعت ۹ و نیم در گمرک دوغارون پیاده شدیم. هوا نسبتا سرد بود و زمین از باران دیروز و دیشب گلآلود. جمعه 18 آذر است و مرز و گمرک خلوتتر به نظر میرسد.
باید از لابه لای تریلیها و کامیونهای پر از بار ترانزیتی رد میشدیم تا به ساختمان اداری گمرک برسیم. جلوی ساختمان، عابس به یکباره گفت: پاسپورتم نیست. درجا متوقف شدیم. یعنی چی نیست؟ هر چه میگردم نیست. کمکش کردیم و همهٔ وسایل و جیبهای ساکش را یک بار دیگر گشتیم؛ نبود که نبود. فکر کردیم جایی افتاده و گم شده است. عباس گفت: شاید در خانه جا گذاشته باشم.. .