نویسنده کتاب فصل غربت (مریم محمودی صفت) در مقدمه کتاب این گونه بیان می کند:
سپاس بیکران خدای سبحان را، که قدرت گرفتن قلم را به دستانمان عطا کرد و این جسارت که هر آنچه در اندیشهی خود میپرورانیم را بر روی کاغذ بیاوریم. از شما خوانندهی عزیز سپاسگزار و خرسندم که «فصل غربت» را انتخاب نمودهاید و امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید.
«فصل غربت» داستان جذاب و واقعی از دختری در وادی کویراست، دختری که در تلاطم حوادث زندگی مجبور میشود که دور از خانوادهاش زندگی کند.
این کتاب نقل شیرینی است از تلخ و شیرینیهای زندگیاش، به گونهای که خواننده را ترغیب میکند با خندهاش بخندد و با گریهاش بگرید.
سخن مجمل کرده و قضاوت به چگونگی آن را به شما واگذار میکنم.
از کودکی دوست داشتم دست به قلم ببرم و بنویسم، اما همیشه تصور میکردم که «نویسندگی» کاری بسیار جدی و حرفهای است و بیم آن که مطلبی را که مینویسم مورد پسند عموم مردم نباشد، مرا از انجام این کار منع میکرد. به یادم هست همیشه زنگهای انشا احساسی عجیب داشتم، به نوعی وقتی افکارم را متمرکز میکردم و درمورد موضوع آن فکر میکردم و پس از کلی قلمخوردگی و بازی با لغات متن خود را پاکنویس میکردم، در نهایت از کارم راضی بودم. همیشه دوست داشتم در متن هایم از بهترین کلمات و جملات استفاده کنم که البته بیشتر مواقع موفق و از کار خود راضی بودم.
وقتی به آدمهای اطراف خود با دقت نگاه میکردم، از دل زندگیهایشان سوژههایی تکراری و بعضا ناب و بکر بیرون میکشیدم. در ذهن خود شخصیتهای داستانم را چنان جان داده و میپروراندم به طوری که تا آنجا که میتوانند پر بکشند و به اوج برسند. وجود دوست و همراه عزیزی در زندگیم و شنیدن داستان زندگی او، این انگیزه را به من داد که برای یکبار هم که شده قلم به دست بگیرم و با الهام از یک زندگی واقعی داستانم را بنویسم. چارچوب داستان الهام گرفته از واقعیت و کل داستان برگرفته از تخیل اینجانب است. ا
ز خدای خود بسیار سپاسگزارم که به من جسارت داد بتوانم این کار را انجام دهم. و اما داستانم ... «فصل غربت» قصه زندگی دختری در دهه ۳۰ هجری شمسی، چهارمین بچه از یک خانواده هفت نفره و زحمتکش روستایی است.