کتاب اکبر کاراته و قلیه پیتو، اثر محسن صالحی حاجی آبادی؛ مجموعهای از داستانهای کوتاه، که حاوی وقایع طنزآمیزی میباشد که در هشت سال دفاع مقدس رخ داده است.
این داستانها خاطراتی از سنگرسازان بیسنگر (جهادگران جهاد سازندگی شهرستان نجفآباد) میباشد که برای قشر نوجوان به نگارش درآمده است.
حاج نصرالله پاهایش را گذاشت روی پتوهای بچههایی که خوابیده بودند و آرام آرام میرفت که یک دفعه کسی گفت: یا علی! تا حاج نصرالله خواست به خودش بیاید، پتوهای زیر پایش کشیده شد. حاج نصرالله رفت توی هوا و با آن هیکل چاق گندهاش پخش زمین شد و صدای پاپی افتادنش سنگر را پر کرد. انگار گلولهای منفجر شود. حاج نصرالله به زور خودش را بلند کرد و نشست.
آب گلویش را پایین داد. بر و بر بچهها را نگاه میکرد؛ اما هیچ حرفی نمیزد. داشت بچهها را نگاه میکرد که کسی پتویی انداخت روی سرش و گفت: هورا! هورا! در یک لحظه یک دنیا جغله ریختند روی سر حاج نصرالله! هورا میکردند. میپریدند رویش و میخندیدند. حاج نصرالله هم از زیر پتوها و بچهها میگفت: دعا کن دستم بهت نرسه بیسیمچی! دستم بهت برسه حسابت با کرام الکاتبینه! داشت برای بیسیمچی رجز خوانی میکرد که طاهری گفت: که این جغلهها به یه انگشتت بندند،ها؟ حالا بخور! دیگه مارو مسخره میکنی حاج نصرالله؟.. .