کتاب دختری که پروانه شد، نوشته ی رقیه بابایی می باشد و توسط انتشارات مهرستان نیز منتشر شده است. رقیه بابایی در این کتاب توانسته به خوبی، از جاهلیت قبل از اسلام بگوید و چگونگی هویت بخشی به زنان را با ظهور پیامبر و دختر تابناکشان را به تصویر کشد.
کتاب دختری که پروانه شد با روایتی داستانی و جذاب مخاطب خود را با زندگی دختران و زنان در دوره جاهلیت روبرو می کند و پرده از این جاهلیت برمی دارد. نویسنده سعی می کند در این کتاب به خواننده نشان دهد که چگونه در زمان قبل از اسلام، بت پرستی و جاهلیتی که سران قریش، برای مردم به ارمغان آورده بودند، باعث استعمار و حکمرانی این سران بر مردم شده بود. شخص اول داستان دختری بنام زیتون است که سرنوشت برای او زندگی تازهای رقم می زند، اما در خانوادهای بیگانه ولی مهربان. زندگی جدید زیتون مصادف می شود با ظهور دین اسلام و بعثت پیامبر اکرم (ص) و قرار است از نور دختر پیامبر دلش زنده شود. قصه ی این کتاب با تمام فراز و نشیب هایش، در زمان عرب جاهلیت شروع میشود و زمانی که هنوز انسانها با عقاید خرافی و غیرانسانی، در جامعهای مملو از ظلم و نادانی زندگی میکنند.
نسخه الکترونیک کتاب دختری که پروانه شد را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کرده و سپس آن را در کتابخوان فراکتاب مورد مطالعه قرار دهید.
کتاب دختری که پروانه شد، روایتگر داستان یکی از دخترکانی است که به دست پدرانشان زنده به گور می شدند. از قضا دختر داستان، هنگام زندهبهگور شدن، از این سرنوشت غم انگیز و دهشتناک نجات می یابد و توسط مردی که او را نجات داده، خریداری می شود.
زیتون همان دختری است که توسط ابوحسد نجات پیدا کرد و به عنوان کنیز در خانه ی امن او به زندگی اش ادامه می دهد. دختری که هم عصر حضرت زهرا سلام الله علیها است و برای این مرد عرب کار میکند. زندگی پر فراز و نشیب زیتون ادامه دارد و او تنها یک آرزو را در سر می پروراند، آن هم پیدا کردن نشانهای از قبیله و یا خانواده اش تا شاید بتواند مادر عزیزش را ببیند و در آغوش پرمهرش جای گیرد. زیتون در گیر و دار زندگی، به طور اتفاقی با دختر پیامبر آشنا میشود و نور وجود ایشان دلش را روشن میکند. همین آشنایی و ماجراها و اتفاقی که رخ می دهد، باعث برآورده شدن تمام آرزوها و خواستههای زیتون میشود.
زبیده مقابل آینه ایستاده بود و شعری در ستایش بت ها می خواند.
زیتون رو به دُرّه کرد و گفت: «تقصیر آن زن زبان دراز شد که من را بوزینه خواند.» دُرّه روی صندوقچه نشست و گفت: «عیبی ندارد. مهم این است که بالاخره فهمیدم دختر نورانی کنار کعبه چه کسی بوده.»
-دیگر لازم نیست بگویی. خودم می خواهم بروم و از جناب حمزه بپرسم.
دُرّه ناراحت شد و از روی صندوقچه برخاست. سبد خرمایش را برداشت و گفت: «باشد. برو بپرس. من رفتم.» زیتون زود پشیمان شد و گفت: «خب باشد. بگو او کیست؟» دُرّه لبخندی زد و گفت: «او فاطمه، دختر رسول خداست.»
- دختر رسول خدا؟
- آری، فقط نمی دانم چرا خودم زودتر نفهمیدم!
زبیده از مقابل آینه کنار آمد. ابروهای پیوسته اش را بالا برد و گفت: «دختر محمد؟» دُرّه سرش را به پایین تکان داد. زبیده به طرف زیتون برگشت و گفت: «خودت خوب می دانی که حق رفتن به خانه اش را نداری. مگر معرکە کوچه و بازار را نمی بینی؟!»
زیتون به بیرون نگاه کرد. جمعیت داشت پراکنده می شد و هوا رو به تاریکی می رفت. زبیده انگشت اشاره اش را نشان داد و گفت: «اگر ابوحسد بفهمد، پوستت را قلفتی می کند. او از دشمنان سرسخت محمد است. تو حتی نباید نزدیک خانه اش شوی.» دُرّه سبد خرما را روی سرش گذاشت و گفت: «من همین روزها سفری در پیش دارم و شاید کمتر اینجا بیایم. دیگر خودتان می دانید.» زیتون به دُرّه گفت: «سفر؟ چرا این روزها همه می خواهند سفر بروند! نکند تو هم می خواهی به روم بروی!» دُرّه چشمکی زد و گفت: «نمی دانم، شاید گذر ما هم به آنجا افتاد.» زیتون جلو رفت و گفت: «یعنی دیگر تو را نمی بینیم؟» دُرّه کنار صورت گرد او دستی کشید و گفت: «هرچه خداوند بخواهد همان می شود. گرچه می دانم دلم برایتان خیلی تنگ خواهد شد.» از حجره بیرون رفت؛ اما کمی بعد سرش را داخل کرد و گفت: «راستی، خانە رسول خدا در کوچە عطارهاست.»
نسخه چاپی کتاب دختری که پروانه شد را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب سفرش داده و خریداری نمایید.
مشخصات کتاب دختری که پروانه شد در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | مهرستان |
نویسنده: | رقیه بابایی |
تعداد صفحه: | 96 |
موضوع: | داستان ایرانی، تاریخ اسلام |
قالب: | چاپی و الکترونیک |
نظر دیگران //= $contentName ?>
نخوندم هنوز به نظرم باید جالب باشه...