کبری شریف زادگان در کتاب گیسوان خونین نجیبه، به روایت داستان دردناک زندگی دختر جوانی به نام نجیبه رجبی که در جنگ، حین بمباران به شهادت رسید، می پردازد. نجیبه دخترک کوچکیست که در سال سوم دبستان در نه سالگی حین بمباران مدارس حوالی دبستان فاطمیه به خاک و خون افتاد و گیسوان بلند دخترانه اش به خون پاک و مظلومش آغشته شد.
آنچه که از جنگ می دانید، همیشه غم و اندوه کشته شدگان و از بین رفتن مردمان بی گناه است. داستان های دلاوری ها و شرح شهادت افراد مهم و تاثیرگذار در جنگ را همیشه می توان مشاهده کرد. آنچه که معمولا نمی توان دید، شهادت کودکان و زنان و مردان بی گناهی است که در جبهه های جنگ نبودند ولی به علت بمباران و حمله های هوایی، کشته شدند.
همه ی اهل خانه بی قرارِ رسیدن قلی هستند. در آنسوی دیوار، در منزل نوبار و غلامحسین نیز ولوله ای ست. زن های فامیل هرکدام مشغول کاری هستند خواهران غلامحسین و نوبار با دختر عموها و اقوام نزدیک همه هستند. یکی مشغول لحاف دوزی ست، یکی با دست، روبالشی می دوزد. لطیفه هم با سوزنِ نازکِ گلدوزی و نخ های سرخ، آبی، بنفش و عنابی دارد طرح گل های بهاری را روی پارچه ای سفید نقش می بندد. دخترکی حدود هفت هشت ساله تند تند چایی می آورد و استکان جمع می کند و سپس به شستن آن ها مبادرت می ورزد. این دختر تند و تیز فرحناز خواهر کوچکتر لطیفه هست. مدرسه نرفته اما هوش و فراست خوبی دارد.
همه مشغول کارهای مقدماتی هستند. غلامحسین با سر و صدا و سرفه، یاالله گویان، وارد می شود. کنار خواهرش جای می گیرد. فرحناز زود یک چایی پررنگ با نعلبکی کنار دست پدر می گذارد. لطیفه گوشه ی روسری اش را بر دهان می گیرد و با حجب و حیا از اتاق خارج می شود. به دنبال او فرحناز مثل یک کودک ادب آموخته بی آنکه از او بخواهند، همه ی وسایل گلدوزی و پارچه های سفید را داخل کیسه ای می گذارد و از اتاق خارج می کند. نوبار مقابل آن ها نشسته و به دیرک چوبی وسط اتاق تکیه می دهد. چه خبر؟ دو روزه که قلی از خدمت مرخص شده چیزی بهت نگفتند.؟ چرا گفتند. امشب قراره شیر بها را بیاورند تا قرار و مدار عروسی را با هم قطعی بکنیم.