نظر شما چیست؟

معرفی کتاب کجای تقدیر منی؟

کتاب کجای تقدیر منی؟، با قلم جذاب و خواندنی مژگان بهمنی به رشته تحریر درآمده و به روایت جوانی به اسم کامی می‌پردازد که رابطه‌ی خوبی با پدرش نداشته و بعد از مرگ مادر هم این رابطه سردتر از گذشته شده، ولی به خاطر قولی که به مادر داده باید مراقب دو خواهر خود باشد.

در این حین اتفاقی که دور از ذهن کامی نبود اتفاق می‌افتد و پدر قرار است با زنی به اسم مریم ازدواج کند که دختری هم‌سن و سال‌های خواهرش دارد. آیا با ورود این زن خانه شکل و بوی یک خانه را خواهد گرفت. 

گزیده کتاب کجای تقدیر منی؟ 

بالاخره زنگ خانه به صدا درآمد و آمدند. فرامرز به استقبالشان رفت، کامی از پشت پرده‌ی اتاقش از طبقه‌ی دوم نگاهشان کرد، خانمی حدود چهل و دو ساله وارد حیاط شد  ظاهر مرتبی داشت و قیافه‌ی خوب معمولی. خیلی خنده‌رو به نظر می‌رسید.

قلب کامی فشرده شد، بالاخره جانشین مادرش آمد ولی چاره‌ای نبود و بالاخره این اتفاق می‌افتاد. دختر جوانی به دنبالش داخل شد، قد بلندی داشت، چیزی بالای یک و هفتاد. با فرامرز دست داد. کامی از پشت پنجره کنار رفت و روی تختش دراز کشید. ای کاش به فرامرز قول نداده بود 
چند ضربه به در خورد و کیمیا وارد اتاق شد.
ـ اومدن کامی، دخترش‌رو هم آورده، اصلاً دلم نمی‌خواد برم پیششون!
ـ ما از قبل با هم حرف زدیم، مگه نه؟
ـ دوست ندارم بیام 
ـ این اتفاقیه که بالاخره می‌افته. فقط باید سعی کنیم باهاش یه جورایی منطقی کنار بیایم باشه؟
ـ پس با هم بریم.
ـ ده دقیقه‌ی دیگه میام اتاقت.
کیمیا رفت و کامی توی آینه نگاهی به خودش انداخت با یه تیشرت سبز خوش رنگ و یه شلوار لی  عالی به نظر می‌رسید. پدرش ترجیح می‌داد که کامی رسمی‌تر لباس بپوشد اما برای کامی اصلاً مهم نبود.
به همراه کیمیا به طرف تراس رفتند، روی تراس یه میز و صندلی شش نفره بود کامی سلام کرد. اون خانم و دخترش بلند شدن و به احترام کامی و کیمیا ایستادند، فرامرز ساکت بود، کامی گفت: «شما نمی‌خوای ما‌رو به هم معرفی کنین؟»
فرامرز گفت: «این مریم هستش و این نوشین دختر مریم و این هم تنها پسرم کامبیز.»
کامی به مریم دست داد و بعد به نوشین.
فرامرز گفت: «این دختر بزرگم کیمیاست.»
آن‌ها به هم معرفی شدند و سر میز روی تراس نشستند. مریم زنی بود با قد متوسط رو به بلند که به ظاهر قیافه‌ی مهربونی داشت و با هر حرفی، لبخند می‌زد، با دقت به بچه‌های فرامز نگاه می‌کرد تا عکس العمل‌شان را ببیند. مقداری نگران به نظر می‌رسید. گرچه درظاهر خونسرد نشان می‌داد. لاغر نبود کمی چاق. اما چاقی بد نداشت، کامی سعی کرد یه جورایی مریم‌رو با مادرش مقایسه کنه اما مقایسه‌ی درستی به نظر نمی‌رسید.. .

صفحات کتاب :
527
کنگره :
PIR7980‭‬ ‭/ھ753‏‫‬‭ک3 1393
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
3103239
شابک :
978-964-236-431-2
سال نشر :
1393

کتاب های مشابه کجای تقدیر منی؟