کتاب روانشناسی رنج؛ رویکرد متمرکز بر احساسات نوشتهٔ لادیسلاو تیمولاک و ترجمهٔ عبدالواحد شهنوازی و مهری امیری است و نشر برگ و باد آن را منتشر کرده است.
همهٔ ما میخواهیم که ایمن باشیم و از آسیب دوری کنیم، هم در زمان حال و هم در بلند مدت. میخواهیم از احساس درد هیجانی یا فیزیکی اجتناب کنیم. جستجوی امنیت بقای ما را تضمین میکند. اگر بیدقت باشیم و حواسمان را جمع نکنیم، ممکن است کلاً وجود نداشته باشیم. اضطراب، ما را در مورد خطرها آگاه میسازد، خطراتی که ممکن است کشنده یا آسیبزا باشد. به همین دلیل است که اضطراب دلهرهآور از آسیب آینده میتواند پیامد ریشهدار تجربهٔ آسیبزا باشد. تجربهٔ آسیبزا، درد را به ما یادآوری می کند و بنابراین، میخواهیم از آن اجتناب کنیم. ما از هر درد احتمالی که مشابه با آسیب است میترسیم و از هر موقعیتی که به نوعی با موقعیت اصلی آسیبزا همخوانی دارد بیمناک میشویم. این اجتناب میتواند خیلی دقیق باشد که ممکن است خارج از آگاهی ما اتفاق بیفتد. ممکن است بدون آگاهی هوشیارانه درک کنیم. به علاوه، ما نیز با اضطرابمان استدلال کردن را بسیار دشوار می دانیم زیرا مسیر شبکه ترس در مغز، که بیشتر آن زیر قشری است، آن را تقریباً نفوذ ناپذیر می سازد تا تفکر منطقی را کند، سازد.