امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
8,300
نظر شما چیست؟
کتاب تردید به قلم نویسنده ی جوان و خوش آتیه غزل تقوی راد، روایت گر زندگی دو زن با سنی تقریباً یکسان اما شرایط زندگی کاملاً متفاوت است. قصه ای که در آن هر دو شخصیت داستان در تلاش هستند تا با مشکلات مبارزه کرده و مستقل زندگی کنند.

غزل تقوی راد نگارش کتاب تردید را در سن 17 سالگی آغاز کرده است. به گفته ی او: اگر چه زنان در جامعه با شرایط نابرابر رو به رو هستند و کمتر در عرصه های مختلف حضور می یابند، اما باید تلاش کنند، از حریم امن خود خارج شده و بر ترس های خود غلبه نمایند. وی خطاب به هم سن و سالان خود نیز گفته است که: نوجوانان و جوانان بدانند که دیگر این سن تکرار نمی شود و لازم است در همین سن به دغدغه های ذهنی خود پاسخ داده و در مسیر دل مشغولی های خود حرکت کنند.

به بیان نویسنده ی کتاب، برای یک بار هم که شده چشمان تان را باز کنید. دقیق تر نگاه کنید؛ نه آن قدر عمیق که از اصل ماجرا دور شوید و نه آن قدر سطحی که نفهمید اصلاً چرا نگاه کردید. مورد دوم را همه تجربه کردند. از اول دبستان گرفته تا وقتی که برای ورودی دانشگاه خودتان را پشت میز هلاک می کنید.

چند بار به خودتان نگاه کردید؟ به خود واقعی تان! چند بار بدون وابستگی برای خودتان زندگی کردید؟ یک یا دو بار؟ برای خیلی ها این عدد صفر است. چون موظف هستید خوب و مهربان بوده و خسته یا خشمگین نباشید. گاه کارهایی که با شک و تردید شروع می کنید به بهترین و اصلی ترین بخش زندگی تان تبدیل می شوند. شاید ترس ترفندی برای جذاب و شیرین تر شدن مسیر پر پیچ و خم جلوی پاهایتان است. تردید شاید هیچ گاه از بین نرود اما بدون شک قلب هایی تند تر می تپند که پر از تردیدند و کم نمی آورند.

در بخشی از کتاب غزل تردید می خوانیم:

شب پنج شنبه است و در خانه سپیده جمع شده اند. همه درباره شغل جدید سامان صحبت می کنند. دور میز غذا خوری که می نشینند، رویا توجه اش به سامان جلب می شود. سپیده راست می گفت؛ او واقعا بابت کار جدیدش هیجان زده است. رویا چشم می گرداند و خانه را ورانداز می کند؛ تابلوهای نقاشی سپیده، مبلمان ظریف و شیک و دیوار هایی که سپیده و سامان باهم رنگ زده اند. در این میان چشمش به قاب عکسی هم می خورد که در آن سپیده با تور سفیدی که بر سر دارد و آرایش نسبتاً غلیظ، چشم هایش را بسته و سرش را به سینه سامان تکیه داده است. از همین ژست هایی که عکاس می گوید و زوج جوان اطاعت می کنند.

سامان می گوید به عنوان مهندس سومی وارد کشتی می شود. تمام مردان سر میز شام زیر زیرکی پوزخند می زنند. سپیده؛ چشم از سامان برنمی دارد، سامان هر شغلی داشته باشد برای او دوست داشتنی است؛ یا دست کم فعلاً اینطور است.

رویا وارد کوچه می شود. دنبال ماه می گردد. پیدایش می کند و به زیبایی پر رمز و رازش خیره می شود. انگار ابر ها آهسته به سوی ماه می آیند و در آغوشش می گیرند. چشم هایش را با آرامش از آسمان برمی گیرد. ماشینی پیش پای او ترمز می کند. رویا به راننده نگاه نمی کند؛ شالش را جلو می آورد و به دور دست ها خیره می شود.

از همان نگاه ها که دختر ها خود را بی اعتنا نشان می دهند و گاهی چهره راننده را در ذهن مجسم می سازند. شاید جوان خوش تیپی پشت فرمان است. همچنان نگاه نمی کند چرا که ممکن است با دیدن مردی مسن و چاق رویاهایش خراب شود.
صفحات کتاب :
110
کنگره :
‏‫PIR۸۳۳۷‭‬ ‭/ق۹‏‫‭ت۴ ۱۳۹۷
دیویی :
‏‫‭۸‮فا‬۳/۶۲
کتابشناسی ملی :
5589025
شابک :
‏‫‬‮‭978-622-6237-62-8
سال نشر :
1397

کتاب های مشابه تردید