امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
60,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب دال‌ بر 

دال نام حرف دهم الفبای فارسی است. در لغت‌نامۀ دهخدا «در اصطلاح، خمیده و کج و منحنی است. منحنی و ناراست همانند دال. دلالت‌کننده. ره‌نماینده. گاه دال را دلیل نیز خوانند. » دال حرفِ اول دست است. حرف اول دوختن، دوست و دوستی، یا دشمنی.دال وقتی از انگلیسی برگردانده شده باشد به‌معنای «عروسک » است. دالبُر را خیاط‌ها به نوعی یقه می‌گویند. دالبُر یعنی آنچه به‌شکل دال بریده شده باشد.

این روزها هر صفحه‌ی  پرمخاطب مجازی را که باز می‌کنید، شاید با یک مجموعه استوری روبه‌رو شوید که می‌خواهد لحظه‌ی تحول صاحب صفحه را به رخ شما بکشد. حتی برای شما نسخه‌ای مشابه بپیچد و حتی‌تر، دوره‌ی آموزشی «چگونه در یک آن، زندگی‌مان را از این رو به آن رو کنیم؟» را به شما بفروشد، با پانزده درصد تخفیف. من ته و توی هیچکدام را در نیاورده‌ام ولی اگر این‌ها داخل آدمیزاد باشند، بعید
میدانم هیچکدام در یک لحظه تغییر کرده باشند. لحظه‌ای هم اگر باشد، هزاران دقیقه پشتش است. فائزه هم «لحظه» کم ندارد
.

گزیده کتاب دال‌ بر

همۀ آدم‌ها از یک جایی به‌ بعد، دنبال عنوان می‌گردند. یکی دوست دارد مهندس باشد، یکی دکتر و یکی هم رئیس. خیلی‌ها هم دنبال عنوان شغلی نیستند. ولی باز دنبال یک موقعیتی هستند که برایشان عنوان بیاورد. که تا یک نفر اسم‌شان را می‌شنود، اولین چیزی که به ذهنش می‌آید همان کلمه باشد. بعضی هم قبل از آنکه حتی معنای این چیزها را بدانند، عنوان‌دار می‌شوند.

دست تقدیر یا هر چیز دیگری که بخواهید اسمش را بگذارید برایشان رقم می‌زند؛ خوب یا بد. من هم یکی از همین «بعضیها » بودم. از وقتی یاد دارم نگاه آشنا و غریبه روی سرمان سنگینی می‌کرد. بعدها فهمیدم ما را به‌چشم «فرزندطلاق » نگاه می‌کنند. دو کلمه‌ای که توانست قد همۀ نفس‌هایی که کشیدیم روی زندگیمان اثر بگذارد. زندگی من و خواهر و برادرم، فائزه و فریبا و فرزاد.


از ذوق، روی پا بند نبودم. بالاخره نوبت من شده بود. باید روپوش مدرسه می‌پوشیدم. لقمه‌های نان‌وپنیر مامان را به‌زورِ چای پایین می‌دادم تا به صبحگاه برسم. کارهایی که فرزاد به‌خاطرشان عزا می‌گرفت و من در دلم حسرتش را می‌خوردم. یک سال بزرگتر از من بود و حرصم می‌گرفت که همه‌چیز را زودتر تجربه می‌کند.

با عروسک موفرفری‌ام مدرسه‌بازی می‌کردم. مامان صدایم زد آماده شوم. کمکم می‌کرد دستی که در آستین گیر افتاده را بیرون بیاورم، که پرسیدم کجا می‌رویم. یک چیزهایی گفت از سنجش و مدرسه. معنای اولی را نفهمیدم. دومی را گفت و دنیا را دودستی داد بغلم. با ذوق روسری صورتی عروسکی‌ام را پوشیدم و دویدم دم در.


صفحات کتاب :
200
کنگره :
PIR8358
دیویی :
3/62فا8
کتابشناسی ملی :
9290847
شابک :
987-622-285-229-0
سال نشر :
1402

کتاب های مشابه دال بر