کتاب آقا کلاغه کچل بود مجموعهای از هفت داستان کوتاه با الهام از پندهای اخلاقی نهج البلاغه ویژه کودکان و نوجوانان به قلم خانم لیللا باقیپور
خانم کلاغه عاشق شد؛ عاشق اقا کلاغه، با آقا کلاغه عروسی کرد.
آقاکلاغه کچل بود، اما آنقدر مهربان بود که خانم کلاغه اصلا کلهاش را ندید، یا اگرهم دید اصلا برایش مهم نبود. مگر مهم بود؟ نبود.
یکروز که خانم کلاغه لانهاش را تمیز میکرد، صدای زاغهای خواهر را شنید. زاغها روی شاخهی بالایی نشسته بودند، و حرف میزدند.
_خواهر
_جان خواهر
_میگم خانم کلاغه چطور از آقاکلاغه خوشش اومد؟
_چطور مگه؟
_همین که کچله دیگه!