کتاب افسانه سهند و سندباد که برای گروه سنی نوجوانان نوشته شده، درباره پسرکی است به نام سهند که در یک جزیره زندگی می کند.
روزی سهند در زیر زمین خانه شان کتابی قدیمی و کهنه به نام «افسانه سندباد» پیدا کرده و می خواند، اما وقتی به نیمه آن میرسد، متوجه میشود بقیه آن وجود ندارد. او هر چه میگردد بقیه کتاب را پیدا نمی کند. تا اینکه یک روز پدرش به او می گوید در یکی از شهرک های اطراف بندر کتابفروشی جدیدی بازشده که همه نوع کتابی دارد.
سهند به امید پیدا کردن «افسانه سندباد» همراه پدرش که با تانکر آب به این شهرک ها می برد، می رود. اما در درگیری بین مردم شهرک بر سر آب، ضربه ای به سر سهند می خورد و او بیهوش می شود. سهند ناگهان خود را در فضایی غیر از فضای زندگی خود، در کنار سندباد قهرمان کتابی که خوانده بود، می بیند. پدر سندباد عمرانشاه، حاکم کشور شرق با برادرش هلاکوشاه حاکم کشور غرب در جنگ می باشد. سندباد مجبور است برای تهیه آب شفابخش برای پدر بیمارش به کوه های کشور غرب برود، او در آنجا با ماموران هلاکوشاه درگیر می شود. سهند در ادامه ماجراها و درگیری های سندباد با ماموران هلاکوشاه، با او همراه می شود و...