چشم هایش داد می زند دیشب خوب نخوابیده ، ریشی یکی دو روزه روی صورتش سایه انداخته. تعارفی می گوید:ببخش اینجا به هم ریخته س.
حوله را از روی کاناپه بر می دارد.شکم را توی دست فشار می دهد. می گویم ؛ بیا بشین.اومدم باهات حرف بزنم زود می رم!
دلخور می گوید: تو حرفاتو زدی!
با غیض نگاهش می کنم. خط روی چانه را می خاراند:
با نامه هایی که فرستادی!
حرصی می گویم: خودت خواستی!
می رود آشپزخانه.یک فنجان از کابینت بالای چای ساز بر می دارد.
من کی خواستم؟
همون موقع که یه هفته یه هفته ول می کردی می رفتی! همون موقع که به روی خودت نمی آوردی زن داری! بچه داری! اینا خرج دارن!
بطری آبی از یخچال بر می دارد. فنجان را پر می کند.
تی بگ توش می اندازد:
حالا دو روز کار و بار من نچرخید. تو باید راه بیفتی بری دادگاه؟
دلم حتی برای این کارهای غیر معمولش تنگ شده بود.
کنگره :
PIR۷۹۷۲ /ھ۳۴ز۸ ۱۳۹۶
شابک :
978-600-03-0584-0