حساسیت و دقت پیش از حد داشت، چیزی در حد وسواس، ساعت ها جلو آیینه می ایستاد و برای چهار تا رشته مو بیشترین وقت خود را در طول روز صرف می کرد، موهایش خط قرمزش بودند و هیچکس حق نداشت به موهایش دست بزند به طوریکه گاهی اوقات از باد هم گله می کرد که بی وقت شروع به وزیدن کرده و مدل و حالت موهایش را دستکاری کرده است.
زلف دوستی کمال مربوط به دوران نوجوانی و جوانیش نبود و از همان کودکی عاشق زلف هایش بود طوریکه هم بازی های قدیم محل و بچه های مدرسه هنوز هم پس از گذشت سال ها کمال را به نام کمال زلفی می شناختند و صدا می کردند.
کمال واقعا در مورد موهایش با هیچ احدی شوخی نداشت و وقتی بچه محل ها صدایش می کردند" کمال زلفی" قند توی دلش آب می شد و حس غروری عجیب در وجودش خودنمایی می کرد...
کنگره :
PIR۸۳۴۸ /ر۲۳۴ز۸ ۱۳۹۶
شابک :
978-964-374-720-6