داستان این کتاب به بخشهایی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و مصائب آن اشاره دارد. خانواده «سیاوش» قصد دارند به دلیل بمباران شهر از آنجا به جایی دیگر نقل مکان کنند. پدر سیاوش پس از این جابهجایی برای دفاع از میهن به جبهه میرود و وظایف خانواده را به سیاوش که بزرگترین فرزند خانواده است و ۱۳ سال دارد، میسپارد. سیاوش از این اعتماد پدر خوشحال میشود اما از سویی دوست دارد به جبهه برود و با دشمنان بجنگد و... .