مرحوم قاضی نورالله شوشتری صاحب کتاب «مجالس المؤمنین» در شرح احوال بهلول می نویسد:
«و او وهب بن عمرو است که از عقلای مجانین بوده و بی خبران او را دیوانه می خوانند. مولد او «کوفه» است و چنانچه در «تاریخ گزیده» مسطور است از بنی اعمام هارون الرّشید عبّاسی بوده و شاگرد خاصّ حضرت امام جعفر صادق (ع) بوده و در زمرهٔ متّقیان عصر خود بوده».
بهلول که به معنای گشاده رو و خوب صورت آمده و مردان مزاح و بذله گو، حاضرجواب و عاقل کهنه کار را به وی تشبیه و تمثیل می کنند، اگرچه به ظاهر دیوانه می نمود، ولی از فضلا و خردمندان روزگار بوده است.
در تذکره ها، بهلول زیاد داریم، ولی بهلول معروف همان شخصی است که در زمان خلافت هارون الرّشید می زیسته و از شاگردان مخصوص امام صادق (ع) بوده است. بهلول، مردی عارف و عالم و شخصی فاضل و صاحب عقل و هوش سرشار و یگانهٔ دهر و سرآمد روزگار خود بود، ولی به واسطهٔ حفظ دین و ترویج شرع مبین و نشر حقایق و معارف الهیّه، خود را به جنون و دیوانگی زد و در آن دوران تسلّط معاندین، به غیر از این چاره نداشت، والّا خون او را می ریختند.
در «قصه های بهلولِ» محمد شب زنده دار، روایات، قصه ها و لطیفه های کوتاهی که درباره این شخصیت در منابع گوناگون آمده است را می خوانید.
روزی سکّهٔ طلایی در دست داشت و با آن بازی می کرد. شیّادی به او گفت: اگر این سکّه را به من بدهی، در مقابل ده سکّه به همین رنگ به تو می دهم.
چون سکّه های شیّاد را دید، دریافت که آن ها از مس است. پس به شیّاد گفت: به این شرط می دهم که سه بار مثل خر، عرعر کنی. شیّاد پذیرفت و سه مرتبه عرعر کرد.
بهلول روی به شیّاد کرده و گفت: تو با این خریت فهمیدی که سکّهٔ من از طلاست، آن وقت توقّع داری من نفهمم که سکّه های تو از مس است؟
کنگره :
PN6222/ع4ب925 1382
کتابشناسی ملی :
م82-29286
نظر دیگران //= $contentName ?>
خیلی عالیه...