امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
50,000
نظر شما چیست؟
... ننه ام که مرد، گوشت انگشتش له شده بود و چسبیده بود به حلقه. کنار آقام خاکش کردند، حلقه به دست. همه ی اهالی صلوات فرستادند و گفتند: «پاک و با عزت مرد.» قبر ننه ام باریک بود و تنگ. ولی اینجا، گرد است و شیارشیار، گود و عمیق.

قبر ننه ام این جور ترسناک نبود. یک بار مُرد و راحت شد. هرچه به این چیزها فکر می کنم، فایده ندارد. انگار تاریکی و تنهایی تمامی ندارد. باید دوباره جیغ بزنم. شاید مردی دلش بسوزد. مردی که نترسد و بازوهاش قوی باشد. طناب بیاندازد پایین و بکشدم بالا. بایستد جلو همه ی اهالی... از داستان حلقه ی تاریک چاه
صفحات کتاب :
63
کنگره :
‏‫PIR8044‭‬ ‭/ل32‏‫‭ب2 1392
دیویی :
‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
3288551
شابک :
9786005218770
سال نشر :
1392

کتاب های مشابه بازمانده