کتاب درسهایی از انقلاب انتظار، اثر علی صفایی حائری (ع.ص)؛ مجموعهای است متشکل از سه دفتر، که هر کدام به عنوان کتابی مجزا، تحت عناوین: انتظار، تقیه، قیام به زیور چاپ آراسته شده، در این مجموعه از چهار مرحله انقلاب اسلامی و مفاهیم هر یک سخن گفته شده است.
چهار گام: بینات؛ یعنی روشنگریها، انتظار؛ یعنی آماده باش، تقیه؛ یعنی پنهانکاری و نفوذ، تو را به گام نهایی؛ یعنی جهاد و قیام راه میدهند. کتاب درسهایی از انقلاب انتظار (دفتر اول) حاوی مباحث: انقلاب اسلامی، بینات، انقلاب فرهنگی، بینش بنیادی، راه انبیاء، انتظار، مدیریت و تشکل اسلامی و... می باشد.
انسان
انسان ترکیب خودش را بدون واسطه احساس میکند. او ترکیبی از اندامهای حسی، از تخیل، از تفکر، از تعقل، از غریزههاست. این احساس، بلاواسطه است و البته میتواند با مقایسه با سنگ و گیاه و حیوان هم تفاوتها را بشناسد و استعدادها را کشف کند. در هر حال با این آگاهی از ترکیب پیچیده خودش، با این شناخت از استعدادها و امکاناتِ عظیم خودش؛
1. هم توقعش از خودش بالا میرود و ارزشهایش میشکند و دیگر به لذت و خوشی و رفاه و به تکرار و تنوع زندگی دل نمیبندد؛ چون بیش از این استعداد دارد و اصلًا ساخت او با لذت و خوشی نمیخواند، که خود آگاهی، درد و رنج را وارد وجود او کرده است و او همراه این همه ضربه و رنج و با وجود این ترکیب و این همه استعداد، چاره ای جز حرکت، جز رفتن ندارد و جز تحرک نمیتواند بخواهد و اگر خواست مجبور است که رنج ببرد و ضربه بخورد.
2. و هم در این ترکیب پیچیده با جبرهای گوناگون، آزادی خود را بشناسد؛ چون هنگامی که انسان بیش از یک گربه ترکیب دارد، دیگر نمیتواند انعکاسی و بازتابی عمل کند. عمل او یک عمل ساده نیست که از مغز و از سلسله اعصاب مغز بگذرد و به ماهیچههایش منتقل شود. او از تفکر و از تعقل و سنجش هم برخوردار است و این است که از عمل انعکاسی به عمل انتخابی میرسد. او مثل بوق درشکه نیست تا همین که فشارش دادی صدایش دربیاید و همین که رهایش کردی پر باد بشود.
او حساب میکند و عکس العمل را می سنجد و آنگاه عمل میکند. انسان از این ترکیب برخوردار است و اصالت با همین ترکیب است. در مرکّب و در مجموعه، اصالت با عناصر نیست که با این ترکیب است. نه فکر و نه عقل و نه غریزه و نه تجربه و نه وراثت و نه طبقه و تاریخ، هیچ کدام اصل و زیربنا نیستند که در ترکیب اصل با ترکیب است. بر فرض یک عنصر و یک فاکتور درصد بیشتری داشته باشد دلیل اصالت آن نیست؛ چون ما اجزا را با یکدیگر نمیسنجیم که با کل و با مرکب میسنجیم و در این ارتباط تمامی عوامل، جزء این کل هستند و این کل اصالت دارد و این ترکیب پایه است.
3. و هم در این ترکیب، کلیدی برای شناخت جهان به دست میآورد و چارچوبی برای جهت دادن به تمام تجربهها و علوم خود میسازد. انسانی که ترکیبش را شناخته و سرود «إنّی ذاهِبٌ ... ؛ من روندهام را خوانده است و نقش اساسی خود را در حرکت یافته است، در نتیجه جهان برای او آخور و خوابگاه و عشرتکده نیست، که راه است و مسیر است و صراط است.. .