امتیاز
5 / 0.0
خرید
32,000
15%
27,200
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
40,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب نبرد تیله ها

کتاب نبرد تیله ها روایتی داستانی و جذاب از شکل‌ گیری تروریسم تا ترور افراد در قالب زندگی یک نوجوان پاکستانی است. کتاب نبرد تیله‌ ها خاطراتِ کودکی علی‌ اکبر حسینی است که در قالب داستان نوشته شده است. نویسنده که خود اهلِ پاکستان و شهرِ کویته است، رشد تروریسم را در محله‌ خودش شاهد بوده و تأثیر منفی تروریسم بر افرادِ محل را از نزدیک دیده و آن را در قالب داستان نوشته است، سعی دارد آثارِ سوء تروریسم بر زندگی افراد یک محل امن را به تصویر بکشد؛ محلی که زمانی شیعه و سنی در آن در کنارِ هم زندگی می‌ کردند و با رشد تروریسم در پاکستان و مخصوصا کویته، فاصله‌ ای عجیبی میانِ آن‌ ها به‌ وجود می‌ آید و باعث بدبینی نسبت به همدیگر می‌ شود و این بدبینی به جایی می‌ رسد که بسیاری از افراد محل، جان‌ شان را از دست می‌ دهند و آن‌ هایی هم که زنده می‌ مانند یا به کشورهای خارج مهاجرت می‌ کنند و یا همانجا می‌ مانند و هر لحظه را با ترس و وحشت سپری کرده و هر آن منتظر مرگِ ناگهانی خود هستند. کتاب نبرد تیله ها از اتفاقاتِ تلخ و شیرین سخن می‌ گوید که گاهی مخاطب را می‌ خنداند و گاهی می‌ گریاند و گاهی هم وحشت‌ زده می‌ کند.



گزیده کتاب نبرد تیله ها

آن روز هم یکی از روز‌های سرد و زمستانی بود. یکی از روز‌های تعطیلات مدرسه‌ها. چرا؟ چون که در مناطق سردسیر پاکستان تعطیلات سه‌ماهه برخلاف اکثر مناطق کشور، در زمستان‌ است. ما در سال دو نوبت، تعطیلات داشتیم: تعطیل زمستانی که سه ماه بود و معمولاً با شروع زمستان آغاز شده و در اوایل بهار به پایان می‌رسید و تعطیلات تابستان که تنها ده‌دوازده روز بود: از دهم ماه آگوست شروع می‌شد و بیست‌ودوم یا بیست‌وسوم به پایان می‌رسید.

 ما در منطقهٔ خودمان مدرسه‌‌های زیادی داشته و داریم. لباس مدرسه‌ برای هر مدرسه فرق می‌کرد البته. لباس مدرسهٔ دولتی ابتدایی سیدآباد ، که من هم درسم را از همان مدرسه آغاز کردم، زمخت و مشکی بود که به آن لباس ملیشیا می‌‎گفتند. لباس پلیس پاکستان نیز همان لباس است. برخی از مدارس دیگر لباسشان خاکستری بود. البته در آن زمان همگی شلوارقمیص بودند و چندین سال بعد تغییر پیدا کرده و به پیراهن‌ شلوار  تبدیل شد. و اگر کسی در زمان ما پیراهن ‌شلوار می‌پوشید، بچه‌‌های محل پشت ‌سرش راه می‌رفتند و مسخره‌اش می‌کردند. بنابراین، همگی شلوارقمیص می‌پوشیدند که هم لباس ملی بود و هم لباس بسیار راحت و آبرومندانه به حساب می‌آمد. 

برای اینکه دانش‌آموزان مدارس از همدیگر شناخته بشوند، پارچه‌ای اندازهٔ کف دست روی جیب روبه‌رویی قمیص می‌دوختند که در واقع آرم آن مدرسه بود؛ چراکه تنها مدرسهٔ ابتدایی سیدآباد لباسش مشکی بود و از دور پیدا بود که فلان بچه دانش‌آموز مدرسهٔ سیدآباد است. البته در بازار هم بودند مدارسی که لباسشان مشکی بود؛ ولی چون خیلی دور بودند، اهالی محل ترجیح می‌دادند بچه‌هایشان در مدارس محلِ خودشان درس بخوانند...

دیویی :
8فا3/62
کتابشناسی ملی :
7404958
شابک :
978-622-717761-9
سال نشر :
1399
صفحات کتاب :
196
کنگره :
PIR8341

کتاب های مشابه نبرد تیله ها