کتاب نون والقلم اثر جلال آل احمد میباشد که در نشر امیرکبیر به چاپ رسیده است. این داستان که رویکردی سیاسی اجتماعی دارد، در قالب طنز نوشته شده است.
نون والقلم گزارشی از اوضاع اجتماعی و سیاسی آن دوران میباشد که با زبان طنز بازگو میشود. مرحوم آل احمد در این داستان علاوه بر اینکه به معضلات سیاسی و اجتماعی جامعه روزگار خود می پردازد، نقش و عملکرد قلم به دستان روشنفکران جامعه را هم مینمایاند.
نون والقلم، داستان به قدرت رسیدن گروهی از قلندرها را روایت می کند که با جلب حمایت مردم، شهر را به تصرف خود درمیآورند و به حاکمیت میرسند. اما پس از مدتی، چرخهی نارضایتی و مخالفتهای گروهی از جامعه دوباره تکرار میشود و شهر، دوباره فضایی پرتلاطم و ناآرام به خود میگیرد.
شخصیتهای اصلی این کتاب، دو کاتب یا میرزابنویس هستند که یکی، در زمینهی موضوعات سیاسی و اجتماعی حرفهایی برای گفتن دارد و دیگری، مردی است که توانایی چندانی در این مباحث ندارد و به نوعی با حرف حساب، کاملاً ناآشناست. آل احمد در کتاب نون والقلم، به مخاطبین خود یادآوری میکند که انسان باید پای ارزشهای خود بایستد و قبل از فکر کردن به تغییر دنیای پیرامون، به فکر ایجاد تغییر در خودش باشد.
جان دلم که شما باشید، راویان شکرشکن چنین روایت کردهاند که وقتی روز و ساعت موعود رسید، شاه با وزیر دست چپ و یک دسته قراول و یساول و همه پرقیچیها راه افتادند و هلکوهلک رفتند سراغ پستوی مخفی وزیر دست راست و همچه که در را باز کردند و رفتند تو، نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورند! دیدند وزیر دست راست نشسته، پوست خیک به کلهاش کشیده، جبه وزارت را از تنش درآورده، همان لباسهای چوپانی را پوشیده و تکیه داده به چوب دستی زمخت و قدیمش و دارد هایهای گریه میکند. شاه را میگویی چنان تو لب رفت که نگو. وزیر دست چپ و پرقیچیها که دیگر هیچی.