0.0از 0

پسران بد

خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    معرفی کتاب پسران بد

    کتاب پسران بد، اثر شادی احمدی؛ به روایت داستان داروین که پسری با روحیه‌ی جسور و کنجکاو است پرداخته که به همراه بهترین دوستانش، شایان و بامداد، گروهی با نام پسران بد را تشکیل می‌دهد. هدف اصلی این گروه ارتباط با دنیای ارواح و ماوراست. برای دستیابی به این هدف، پسران بد روش‌های مختلفی را امتحان کردند اما هر بار به در بسته خوردند. در این بین پسری مرموز با موهای طلایی به کلاس آن‌ها وارد می‌شود که شایعاتی مبنی بر واسط روحی یا مدیوم بودن او وجود دارد.

    داروین و دوستانش به عنوان آخرین تلاش برای تماس با عالم ارواح، از صفحه‌ی ویجا استفاده می‌کنند اما به جای تماس ذهنی با راهنمایان معنوی و خیرخواه، موجوداتی منفی را احضار می‌کنند. این موجودات تاریک و خطرناک مشکلاتی در زندگی روزمره‌ی داروین به وجود می‌آورند و با ایجاد آتش‌سوزی، جان او و خانواده‌اش را به خطر می‌اندازند. داروین مجبور به ترک خانه می‌شود و این مقدمه‌ای برای آشنایی بیش‌تر او با آن پسر تازه وارد و مرموز است. به زودی داروین می‌فهمد که دوست جدیدش حامی، واسط روحی نیست بلکه قدرت‌های فراطبیعی دارد و به کسانی که درگیر مشکلات ماورائی هستند کمک می‌کند.

    حامی که همواره در تلاش برای دور نگه داشتن داروین از خطرات دنیای ماوراء و موجودات تاریک است، به درخواست کمک یکی از دوستان دیرینه‌اش پاسخ گفته و به صورت پنهانی برای نجات او دست به کار می‌شود اما داروین، کنجکاوانه و با امید به تجربه‌ی ماجراهایی نو، درگیر این مشکل می‌شود. زودتر از آنچه فکرش را کنند در جادوی جادوگری قدرتمند گرفتار شده که این موضوع باعث برملا شدن حقایقی راجع به ماهیت نیروهای ماورائی حامی می‌شود.
    داستان پسران بد سفر داروین و دوستانش در دنیای ناشناخته‌ی ماوراء و تلاش‌هایشان برای رهایی از چنگال موجودات منفی را به تصویر می‌کشد.

    آن‌ها با چالش‌ها و موانعی مواجه می‌شوند که نه تنها نیازمند شجاعت و هوش است، بلکه ایمان و اعتقاد به یکدیگر را نیز می‌طلبد. در تلاش برای پیدا کردن راهی برای بستن دروازه‌های گشوده شده به دنیای تاریکی، آنان به کشف حقایقی درباره‌ی خود و دنیای اطرافشان می‌پردازند که هرگز نمی‌توانستند تصور کنند.
    پسران بد داستانی پر از هیجان و ماجراجویی است که مرزهای میان دنیای واقعی و ماورائی را به چالش می‌کشد.این کتاب به خوانندگان یادآور می‌شود که گاهی اوقات کنجکاوی می‌تواند عواقب پیش‌بینی نشده‌ای به همراه داشته باشد.

    گزیده کتاب پسران بد

    من و شایان دست‌وپا بسته کنار هم نشسته بودیم و هیچ کاری ازمون ساخته نبود. از شایان پرسیدم: «به نظرت ممکنه کسی این اطراف باشه و ما داد بزنیم، صدامونو بشنوه بیاد کمک؟»
    شایان: «لابد خیال‌ش از این جهت راحته که دهن گشادتو نبسته، پس خواهشا دادوبیداد راه ننداز چون اصلا دلم نمی‌خواد به خاطر تو دهن منم ببنده!»
    «هر چی فکر می‌کنم یادم نمی‌آد خرده‌حسابی با این یارو داشته باشم. به نظرت چرا ما رو گرفته؟»
    شایان: «از من می‌پرسی؟»
    خطاب به خودش گفتم: «چرا مارو گرفتی؟!»
    با همون تک چشم‌ش بهم خیره شد و جوابی نداد. شاکی شدم و با تشر گفتم: «دارم با تو حرف می‌زنم الاغ!»
    فکر کنم بهش برخورد. فانوسی که دست‌ش بودرو بالا برد که بکوبه توی کله‌ام. ناخواسته چشم‌هام‌رو بستم اما اتفاقی که منتظرش بودم نیفتاد. یه لحظه بعد که چشم‌هام‌رو باز کردم چهره‌ای آشنا دیدم. کسی که دست یارو رو گرفت و نذاشت فانوس رو بکوبه تو ملاجم.خوشحال بودم که کله‌م متلاشی نشد ولی دیدن اون شخص ناراحت کننده‌تر از له شدن کله‌م بود!
    شایان فورا گفت: «اینو چی؟می‌شناسی‌ش؟»
    «آره متأسفانه. نوچه‌ی جادوگره‌ست.»
    شایان زیر لب گفت: «پس هیچی، بدبخت شدیم.»..
    .