کتاب آقای بادیگارد برداشتی آزاد از زندگی شهید حاج مهدی عراقی است که نفیسه زارعی آن را نوشته و انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسانده است. مهدی عراقی در سن 16 سالگی با فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی آشنا شد.
به سرعت توانست به داخل شورای مرکزی فدائیان اسلام راه یابد. در دوران حکومت مصدق وی رابط فعال نواب صفوی و آیتالله کاشانی با دولت بود. در جریان بازداشت نواب صفوی در سال 1330 مهدی عراقی به همراه 52 نفر دیگر معترضانه وارد زندان قصر شدند و در محوطه آن متحصن شدند.
اما با یورش مأموران بسیاری از متحصنین از جمله مهدی عراقی بازداشت شدند. عراقی تا تیر 1331 به مدت 6 ماه در زندان بود. داشها و لوطیهای تهران مثل شهید «طیب حاج رضایی» و «حسین رمضون یخی» با او سر کِیف میآمدند و حرفش را میخواندند، هیئتیها در مبارزه، با او همراه میشدند، زندانیهای سیاسیِ مسلمان او را «بابا» صدا میزدند و برایشان پدری میکرد و از همه مهمتر، پدر یک امت(امام خمینی) او را فرزند خود میدانست و پهلوان خطابش میکرد.
عصر یکی از روزهای زمستان سال ١٣٣١، آفتاب پیش از ظهر برفهای شب قبل را آب کرده بود و گل چسبناک کف کوچه و خیابان، با سماجت، به کفش عابرها میچسبید و ردّپایشان تا چند متر، به صورت خطوط نامتقارن و تودرتو، به چشم میخورد.
کبوترهایی که روی چوب بست شیروانی خیابان، لانه کرده بودند، در میان سرمای غروب، شبیه گلولههای پشمی به نظر میرسیدند که نای جست زدن و دنبال دانه گشتن را نداشتند. همه چیز شبیه پایان یک روز خیلی معمولی به نظر میآمد. پاسبانی با لباس آبی سیر، پوتین و باطوم واکس زده، کلاهش را تا روی ابرو، پایین کشیده بود و میشد از درون حدقۀ چشمهای بی حالش، هزار و یک فحش و فضیحت نگفته به زمین و زمان را شنید.