نظر دیگران

نظر شما چیست؟
اهووی ملت! رد شدن هر نوع خواننده از داستان‎های دار و دستۀ من قدغنه! شرایط واسة هر دو دسته، خوانندة کم‎حوصله و پُرحوصله، حسابی جفت و جوره. کم‎حوصله‎ها از هر جای کتاب عشقشون کشید داستانی انتخاب کنن و بخونن. البته، پُرحوصله‎ها با خوندن کُل مجموعه اجازة ورود به ماجراهای تودرتو رو پیدا می ‎کنن قربون. رفیق جبهه و جنگ شما، دارعلی!
...پُلِِ خرگیری
نور بالا می زنه، شهادت رو شاخشه، می مونه کِی و کجا.
رضا، معاون گردان، با صورت شفافِ برگ گُلش و صفای وجودش، جان می دهد واسۀ شهادت. باید تا تنور داغ است، نان را چسباند و رضا را واسۀ سرِ پل صراط یا به قول مراد، همان پلِ خرگیری، پارتی قرار داد. کوچک و بزرگِ گردان کمین کرده بودند تا پشت کلّه اش، واسۀ یک بار هم که شده، نماز جماعت بخوانند. اما از آن سو و سمت، رضای گوش کوچک هم، عین نسبت مار و پونه، از این عمل، فراری و کسی به یاد ندارد تا الان توانسته باشد پشت کلّه اش نماز جماعت بخواند. تا می خواستیم اقامه ببندیم به نماز، برمی گشت.
زرنگین! می خواید نمازتون بیفته گردن من. بابا، من نماز خودم رو هم نمی تونم گردن بگیرم.
وقتی هم التماس می کردیم که: «با مسئولیتِ خودمون»
هندلی، هه... هه...! می خندید و سرخ می شد.
صفحات کتاب :
123
کنگره :
PIR8131‭‬ ‭/ح43‭آ77 1392‬
دیویی :
8‮فا‬3/62‬‬
کتابشناسی ملی :
3136627
شابک :
978-600-175-566-8
سال نشر :
1392
شابک دیجیتال :
978-600-03-2533-6

کتاب های مشابه آمبولانس شتری