در سال های جنگ، دفترچه یادداشت کوچکی داشتم که گاه و بی گاه چیزهایی در آن می نوشتم.
نوشته هایم برای دل خودم بود؛ می نوشتم و آرام می شدم.
گاهی هم نوشته هایم را پاره می کردم و دور می ریختم.
امروز به این نیت خاطراتم را می نویسم، که دیگران بخوانند.
امروز برای دل کسانی می نویسم که همدل من و امثال من هستند.
اگر هم نیستند، بخوانند و هم دل و همنوا شوند ...
در شب جمعه ای مجروحی 19 ساله به نام ضیایی را به اتاق عمل آوردند. او از قم اعزام شده بود. به جثه ریزنقش او ترکش های زیادی اصابت کرده و خونریزی شدیدی داشت. گروه خون او O منفی بود. بانک خون بیمارستان هم کمبود خون داشت؛ به خصوص گروه های منفی که به سختی تهیه می شد.
به طور کلی تا قبل از شکست حصر آبادان، یکی از مشکلات مهم هر سه بیمارستان آبادان کمبود خون بود. مجروحان معمولا دچار خونریزی های شدید می شدند و نیاز به چند واحد خون داشتند.
از طرفی بیشترین خون مورد نیاز نیز در منطقه تهیه می شد. خانم وزیری و آقای آذرنیا مسئولین بانک خون بیمارستان طالقانی بودند. آن ها همیشه نگران تامین خون بودند و خواهران امدادگر از منابع اصلی تامین خون بودند.
به یاد دارم در بیمارستان امدادگران، فرشته بدری که گروه خونش Oمنفی بود به خاطر اهدای ضروری خون به یک رزمنده، جنین چهارماهه اش را سقط کرد. هیچ وقت او و همسرش آقای اسماعیلی از این موضوع اظهار ناراحتی نکردند و نجات جان رزمنده را بر خودشان واجب می دانستند. بچه های امدادگر طالقانی هم مرتب برای نجات رزمندگان خون هدیه می کردند و هر کدام از ما در عرض شش ماه حداقل سه بار خون می دادیم.
گروه خون من و اکثر بچه ها مثبت بود و نمی توانستیم به ضیایی کمک کنیم. ضیایی عمل شد و ساعت 10 شب او را به ریکاوری بردیم. او در حالت بیهوشی شروع به خواندن دعای کمیل کرد. دعای کمیل را از اول تا آخر حفظ و با صوتی حزین خواند. پرستار ریکاوری ما را صدا کرد. همه دور ضیایی جمع شدیم و اشک ریختیم. چهره ضیایی سفید و بی رنگ بود و حالت محتضر را داشت اما صدایش جوان و رسا بود.
تا آخرین لحظه دعا و قرآن خواند. فشار خونش پایین بود. خون زیادی از دست داده بود. ضیایی نزدیک اذان صبح به شهادت رسید. من و سه نفر از پرستاران برانکارد ضیایی را تا سردخانه بدرقه کردیم و پشت سرش الله اکبر گفتیم...
نظر دیگران //= $contentName ?>
#کتاب_خواندم_گوش_دادم #یکشنبه_آخر فکرش رو هم نمی کردم اینقددددر کتاب دلچسبی باشه! دختری که مردانه می جنگه و ت...
عالی،بسیار عالی...
خیلی خوب بود...
عااالیه. بعد از خوندنش آدم یه درجه رشد میکنه و بزرگتر میشه...
بینهایت زیبا...
بسیار روان و جذاب و تاثیر گذار است. برای همه سنین. برای همه ی دوران ها. خصوصا نوجوانان....
من این کتاب خوندم ،واقعا کتاب خوبیه مخصوصا برای نسلی که جنگ براش ناشناخته و غیر قابل درکه ،از یه جاهای کتاب ان...
خیلی کتاب خوبی است پیشنهاد می کنم بخوانید من دختری سیزده ساله هستم که می خواهم هنرمند سینما شوم و به خودم قول ...