0.0از 0

پایان مجسمه

یادداشت های روزانه موسی کیخا از انقلاب اسلامی مردم کاشان

خرید
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    معرفی کتاب پایان مجسمه

    کتاب پایان مجسمه یادداشت‌های روزانه موسی کیخا از انقلاب اسلامی مردم کاشان به همت انتشارات راه یار به چاپ رسیده است.

    پایان مجسمه نخستین جلد از مجموعه تاریخ نگاران انقلاب اسلامی است و جریانات و حالات مردم کاشان را در روزهای انقلاب روایت می‌کند. موسی کیخا (متولد ۱۳۲۸ ش) نویسنده و روزنامه‌نگار، پیش از انقلاب گزارش‌گر مبارزات انقلابی مردم منطقه کاشان و آران و بیدگل بر علیه رژیم ستم‌شاهی بوده و روزنوشت‌های خود از اتفاقات سال‌های پایانی عمر رژیم سابق را در این کتاب به رشته تحریر درآورده است.

    آخرین گزارش‌ها از این اتفاقات که نماد سقوط رژیم سابق است، سقوط مجسمه‌های شاه سابق ایران در میادین شهرها بود که این مجسمه در کاشان در میدان ۱۵ خرداد فعلی وجود داشت و در روزهای آخر عمر رژیم سابق و منتهی به انقلاب توسط مردم سقوط کرد.

    «موسی کیخا» درباره کتابش می‌گوید: پایان مجسمه خاطرات و دست نوشته‌های شخصی من در بحبوحه مبارزات مجاهدت‌های مردم کاشان برای پیروزی انقلاب اسلامی از نیمه دوم سال ۵۶ تا ۲۳ بهمن ماه سال ۵۷ است. از وقتی حرکت‌های انقلابی در ایران آغاز شد شغل کابینت‌سازی را رها کرده و به ثبت وقایع مبارزات مردمی در کاشان مانند مسیرهای راهپیمایی، شعارها، زمان و مکان تظاهرات، درگیری‌ها و حملات مأمورین ساواک مشغول شدم. کیخا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در گروه جنگ جهاد سازندگی حضور داشت و روایت‌گر حماسه‌های دلیرمردان دفاع مقدس بود.

    پایان مجسمه حاوی سه فصل است: فصل اول از ابتدای فروردین 57 شروع شده و تا 11 آذر را روایت می‌کند. فصل دوم از 11 آذرماه تا 22 بهمن را شامل می‌شود. این دوره اعتراضات رنگ و بوی جدی تری به خود گرفته است. خشونت رژیم بیشتر شده و به موازات آن فضای امنیتی روز به روز بر کاشان بیشتر سایه می‌افکند. تا آن که انقلاب در 22 بهمن پیروز شده و انقلابیون، زمام حکومت را به دست می گیرند.

    اما این یادداشت ها این جا به اتمام نمی رسند. گویی هنوز باید برخی جزئیات برای آیندگان ثبت شود؛ جزئیاتی که به فهم هر چه بهتر این انقلاب کمک می‌کند. از این رو، در فصل سوم وقایع مربوط به 22 بهمن تا 15 اسفند گنجانده شده است. ویژگی یادداشت‌های روزانۀ کیخا، ابتنایش بر ثبت وقایع تلخ و شیرین، پیروزی‌ها و شکست‌ها و درج عواطف و احساسات است. تجربه‌هایی که گویی دیگر قرار نیست تکرار شوند، اما چنان با زبان گرم و صمیمی بیان می‌شوند که خواننده خود صحنه‌ها را به شهود می‌نشیند.

    گزیده کتاب پایان مجسمه

    قلم از دستم افتاد و بی‌اختیار رادیو را در میان هر دو دستم محکم گرفتم و تمام وجودم به‌صورت گوشی شنوا درآمد. بلافاصله برای اولین بار از رادیو این جملات پخش شد: «هموطنان عزیز، همشهریان عزیز، از شما استدعا می‌کنیم رعایت نظم و آرامش را بفرمایید. اینجا تهران است! صدای راستین انقلاب! صدای ملت ایران!»

    ساعت تقریباً پنج‌‌‌ و چهل‌وپنج دقیقه بود. سپس سرود «وطن» پخش شد. احساس کردم حدس همسرم درست است و من حالا دیگر واقعاً دیوانه شده‌ام. همسرم وارد اتاق شد و گفت رادیو گفت: «این صدای راستین انقلاب است مگه نه؟» کمی بهت‌‌زده به همسرم نگاه کردم. بی‌اختیار صدای گریه‌ام برخاست. نفهمیدم این دیگر چه جور حالتی بود، ولی این گریه معجزه بود، این اشک‌ها من را بر اعصابم مسلط ساختند.

    رادیو را در دست گرفتم و با سرعت از منزل آمدم بیرون. اشک‌های شوق بی‌اختیار از چشمانم سرازیر بود. داخل کوچه همه مثل من بودند. این خبر مردم را ذوق‌زده کرده بود. یکی از آشنایان با شوق عجیبی به من نزدیک شد و گفت پیروز شدیم! پیروز شدیم! اما من نتوانستم حرف بزنم. فقط با تکان دادن دست‌ها و سرم در شادی او شرکت کردم. مردی که از دروازۀ ملک‌‌‌آباد می‌آمد مرتب با دستمالی اشک‌هایش را پاک می‌کرد، سعی می‌کرد تبسم را بر لب‌هایش حفظ کند و کسی متوجه حالت ذوق‌زده‌اش نشود. وقتی من را هم مثل خودش دید، با صدای لرزانی گفت: «بهت تبریک بگویم یا برای شهدایمان در تهران که این پیروزی بزرگ را از آن ها داریم تسلیت بگویم؟»