کتاب سردار سربلند به قلم فرزانه مردی، لیلی زهدی و مهدیه زکیزاده مجموعه خاطرات سردار شهید حاج سیدمحمد حجازی میباشد که در انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است. در این کتاب از خاطرات فرماندهی گفته شده که دلش میخواست کمتر دیده شود و بیشتر کار کند.
شنیدن، دیدن و چیدن لحظات و خاطرات سیدمحمد حجازی از زبان مادر، همسر، دوستان و همرزمانش؛ از کودکی، نوجوانی، مبارزه، جهاد و ادامه مسیر رزمندگی تا شهادت، تصویر مردی را به ما میدهد که جز خدا ندید و جز برای رضای او کار نکرد. کسی که برای اعتلای کلمه حق و در مبارزه با صهیونیسم، یار و یاور مسلمانان جنوب لبنان و سوریه و جبهه مقاومت اسلامی در جهان شد. مسئولیت اعزام نیرو در اهواز همان سالهای اولیه جنگ، ده سال فرماندهی درخشان در بسیج مستضعفین و در ادامه، حضور در سپاه قدس و همراهی با سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی از خدمات اوست.
به دعوت سردار سلیمانی رفته بودم لبنان. شبی با سردار حجازی به دیدن سیدحسن نصرالله رفتیم. برق نگاه و علاقهای که از چشمان سیدحسن پیدا بود، برایم خیلی شبیه به رفتار رهبر معظم انقلاب آمد. انگار همان محبت و رفاقت و دوستی دو طرفه اینجا هم بود. داشتیم میگفتیم که ما به آقای حجازی به عنوان فرمانده مدیونیم و ایشان ولی نعمت ما هستند که سیدحسن لبخندی زد و گفت: ایشان فرمانده ما هم هستند و خیلی از تقوا و مدیریت ایشان استفاده میکنیم. سید حسن میخواست صحبتها و تعریفهایش را ادامه دهد که سردار حجازی بلند شد برود. گفت: «اگه میخواید راجع به من صحبت کنید من نمونم.» بار اولش نبود که شکستهنفسی میکرد.