امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
54,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب وقتی عقلم رسید

کتاب وقتی عقلم رسید نوشته آیت نتاج در نشر متخصصان به چاپ رسیده است. تنها عاشقایی که تا دَه پونزده سال پیش به خاطر حسشون عذاب وجدان می‌گرفتن اونایی بودن که تو یه نگاه و با یه لبخند دلبرانه عاشق خواهرِ رفیقِ لوطی‌شون می‌شدن و بعد از یه دعوای مشتی، داداش بزرگ‌تر از دختر می‌پرسید «دوسش داری؟» که پاسخش چشم گرفتن و سکوت با معنای رضا بود. احتمالا تهشم می‌رفتن خواستگاری و داستان تموم می‌شد.

اما عشق برای ما نیاز داشت دوباره تعریف بشه که یکی بهمون یاد بده چطوری هم عاشق باشیم، هم عذاب وجدان نگیریم، که چیو پنهون کنیم، از چی خجالت بکشیم و به چی افتخار کنیم. کاش مشکل ما فقط تعامل با نسل قبلی بود. ما با خودمونم رودربایستی داشتیم؛ داریم. ما نمی‌دونیم باید یه کاری کنیم بهمون بگن «روشنفکر» یا با غیرت و مرام مردونه و حجب و حیای دخترونه شناخته بشیم. همه‌چیز نیاز داشت بازتعریف بشه و ما لایِ دَر گیر کردیم. نه رهاییِ دهه هشتاد رو داشتیم و نه اطمینان و خیال‌ِ راحتِ اوایل دهه شصت از تشخیص خوب و بد! ما نسل تنهایی بودیم که حرفش پیش خودشم خریدار نداشت.وقتی عقلم رسید رو به کسایی که عقلشون رسیده پیشنهاد نمی‌کنم. ما مجبور بودیم با غریزه‌مون زندگی کنیم. مجبور بودیم خوب و بدو دوباره تعریف کنیم، که با حسمون زندگی کنیم و امیدوار باشیم انتهای این مسیر، شاید عقلمون رسید.

گزیده کتاب وقتی عقلم رسید

از خونه اومد بیرون. از این خونه قدیمیا بود. دو طبقه، با در قدیمی. از اینا که تو هر طبقهش همهچی واسه زندگی هست. از اینا که میشه یه طبقهشو اجاره داد به یه خونواده دیگه زندگی کنه. انگار دو تا خونه جدا با یه پِلّه به هم وصل شده باشه. درشونم جدا کرده بودن. این کارو واسه من راحتتر میکرد. وایسادم تا ازم رد شه. از پشت با چشمام دنبالش کردم تا دور شه. حالا دیگه مطمئن بودم که کسی تو طبقه پایین اون خونه نیست.میدونستم کِی میاد، کِی میره. دکوراسیون اتاقشو صد بار تو ذهنم نقاشی کشیده بودم. نه. هفتصد و سی بار، شایدم بیشتر. بعضی وقتا روزی چند بار. میدونستم کجا میشینه، کجا دراز میکشه، کجا لباساشو در میاره. میدونستم درِ خونه با یه هُل دادن ساده باز میشه.

رفتم تو. نگاه کردم.مدتها بود از اون خونه متنفر بودم. مدتها بود از همه خونههای قدیمی متنفر بودم. از همه درای قدیمی بدم میومد. از همه خونههایی که همه چیشون مجزا بود، از همه خونههایی که با پله به هم وصل میشد، از همه خونههایی که اعضای خونواده رو جوری از هم جدا میکرد که نمیشد فهمید هرکدوم دارن چیکار میکنن. که کی پیششونه، کِی میرن، کِی میان.

صفحات کتاب :
138
کنگره :
‏‫‭PIR۸۳۶۲ ‬‬
دیویی :
‏‫‭۸‮فا‬۳/۶۲ ‬‬
کتابشناسی ملی :
9603302
شابک :
9786223902031
سال نشر :
1403

کتاب های مشابه وقتی عقلم رسید