بین شهیدان ایرانی حادثۀ منا که همه عزیزند، اسم گروه ویژهای هم بود که بعدها به «شهدای قرآنی منا» معروف شدند. کاروانی پنج نفره که وجه اشتراکشان انس با کلام مقدس بود. اصلاً سفر آمدنشان هم جایزۀ برگزیده شدن در مسابقات بینالمللی قرآن بود.
مجموعۀ «مهاجران» تلاش کوچکی است از خانوادۀ «عقیق» برای ثبت روایت زندگی شهدای قرآنی منا به قصد اینکه نگذاریم حادثهی منا فراموش شود. «سازمان اوقاف و امور خیریه» با حمایتهای ویژه و انتشارات «کتابستان» با همکاری دلسوزانه، در این مسیر همراه ما بودند.
کتاب فواد جلد سوم ازمجموعه مهاجران زندگینامه و خاطرات شهید فواد مشعلی به قلم امیرحسین معتمد است.
فؤاد بَد بلا بود. از همان بچگی بَد بلا بود. همیشه نگران بودند یک وقت چیزیش نشود. خب اوایل طبیعی بود. توی فرهنگی که بیشترِ چشمِ امیدها به پسر است، حالا اگر تکپسر هم باشی بیشتر توی چشم و توجهی. اصلاً همه جا تکپسرها عزیزند. فؤاد تکپسر بود و خیلی هم مؤدب. آن روزهای بچگی هم که تازه از اصفهان آمده بودند آبادان، ماها همه میدیدیم مادرش یک جور دیگری این پسر را تربیت کرده. مثل ما پسربچههای آبادانی، شر و شور نبود و زیاد توی کوچه نمیآمد. من و فؤاد همسنایم. یک وقت میگویم همسن یعنی سن شناسنامهای، ولی یک وقت هم منظورم همراه بودن است. ما همیشه با هم بودیم. از همان مهدکودک تا ایام مدرسه، تا کار. همیشه.