بین شهیدان ایرانی حادثۀ منا که همه عزیزند، اسم گروه ویژهای هم بود که بعدها به «شهدای قرآنی منا» معروف شدند. کاروانی پنج نفره که وجه اشتراکشان انس با کلام مقدس بود. اصلاً سفر آمدنشان هم جایزۀ برگزیده شدن در مسابقات بینالمللی قرآن بود.
مجموعۀ «مهاجران» تلاش کوچکی است از خانوادۀ «عقیق» برای ثبت روایت زندگی شهدای قرآنی منا به قصد اینکه نگذاریم حادثهی منا فراموش شود. «سازمان اوقاف و امور خیریه» با حمایتهای ویژه و انتشارات «کتابستان» با همکاری دلسوزانه، در این مسیر همراه ما بودند.
کتاب ملا امین (مهاجران4)در مورد حاج امین باوی از شهدای قرآنی حادثه منا به قلم علی غبیشاوی است که توسط انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.
ظهرها و غروبها امین همراه بقیۀ برادران و همسایهها و هممحلهایها میرفت مسجد بابالحوائج و میدید که بزرگترها چطور اذان میگویند. تازه مدرسه میرفت و خواندن و نوشتن یاد گرفته بود. همۀ فرازهای اذان را روی کاغذی نوشته بود و هر روز که یکی از بزرگترها پشت میکروفون اذان میگفت یا میکروفون را وصل میکردند به رادیو که اذان پخش شود، مینشست گوشهای از مسجد و از روی آن تکه کاغذ کوچک مچاله خیلی آهسته و ریز همراه مؤذن اذان میگفت.
بعد از اذان که بابا یا یکی از بزرگترها ازش میخواست بلندگوی مسجد را خاموش کند، همان چند ثانیهای که میکروفون را دست میگرفت و سیمش را جمع میکرد، میشد برق چشمانش را دید.
دو سه ماه از تمرین با آن کاغذ هزار چروک نگذشته بود که یک روز امین زودتر از همه و نیم ساعت قبل از اذان ظهر رفت نشست توی مسجد و میکروفون را جوری محکم دست گرفت و به انتظار وقت اذان نشست که همۀ مؤذنهای قبلی دستشان آمد، مؤذن آن روز کسی غیر از آنهاست.