کتاب در آغوش هور

سردار شهید غلامرضا پروانه به روایت خانواده و همرزمان

امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
15,000
خرید
50,000
5%
47,500
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب در آغوش هور

کتاب در آغوش هور مجموعه خاطرات و زندگی‌نامه شهید غلامرضا پروانه که ایشان را از زبان همسر، خانواده، دوستان و همرزمان ایشان روایت می‌کند.

پروانه‌شدن کار هرکسی نیست. تنها کسانی به پروانگی می‌رسند که از پیلۀ تن، یعنی غرایز، لذایذ، رذایل و روزمرگی‌های زندگی حقیر حیوانی رها شوند. البته، آن‌ها هم زندگی می‌کنند و از مواهب خدادادی بهره می‌برند؛ اما این‌ها که برای آحاد بشر همۀ هدف زندگی است، برای آن‌ها فقط جزئی از زندگی و وسیله‌ای برای رسیدن به هدف زندگی است.

در این کتاب بخشی از پروانگی‌های شهید مظلوم غلام‌رضا پروانه مهمان نگاه شماست: از پیله تا پرواز. شهیدی که مثل بیشتر شهدای جنگ تحمیلی از طبقۀ مستضعفین بود. همان طبقه‌ای که بار اصلی پیروزی انقلاب و سپس دفاع از آن در هشت سال دفاع مقدس را بر دوش کشید. همان طبقه‌ای که پیر جماران، صاحبان انقلاب و ولی‌نعمتانِ خود و دیگران خطابشان می‌کرد؛ اما امروز دیگر نامشان کمتربرخوردار، قشر آسیب‌پذیر یا طبقۀ فرودست است. عشایرزاده بود. در روستا متولد شد و در جنوب شهر بالید. یتیم که شد، سختی‌های زندگی‌اش دوچندان شد. اما چه‌چیز بهتر از سختی برای رهیدن از پیلۀ راحت‌طلبی. یتیمی، کار، سختی، کمی درس مدرسه و بیشتر مطالعه، یک‌به‌یک اسباب دریدن پیله‌های خودخواهی و ناآگاهی و بی‌توجهی به رشد معنوی در دنیا را فراهم کرد و غلام‌رضا پروانه را گام‌به‌گام به پروانه‌شدن نزدیک. اولین بار برای رسیدن به نور با فرار از گارد شاهنشاهی پرواز کرد و با شروع جنگ به نور رسید…

خبری از غلام‌رضا پروانه بعد از شهادت باز نیامد. پیکرش 36 سال در هور مفقود ماند؛ هرچند در این مدت دو بار تشییع شد: یک بار روحش و بار دیگر، به‌جای پیکر شهیدی که هم‌نامش بود. اما تیر1398 آزمایش دی‌اِن‌اِی ثابت کرد پاره استخوان‌های تازه‌تفحص‌شده در منطقۀ عملیاتی خیبر به غلام‌رضا پروانه تعلق دارد و این‌گونه، بعد از 36 سال به آغوش شهرش برگشت.

گزیده کتاب در آغوش هور

من سه سال از تو خُردتر بودم؛ اما احترامت را به پدر و مادر می‌فهمیدم. با خواهر و برادرهای بزرگمان هم همین‌طوری بودی. مادر می‌گفت، همه می‌گویند باید بچه را تربیت کرد. این بچه انگار از اول تربیت‌شده به دنیا آمده است. یک بار ندیدم با بزرگ‌ترها یا کوچک‌ترها دعوا کنی.

هوای من و رعنا را که خواهرهای کوچکت بودیم، خیلی داشتی. وقتی از سربازی برگشتی، بهتر هم شده بودی. می‌دیدم می‌روی پیش مادر و بهش می‌گویی دستش را بدهد تا ببوسی. مادر نمی‌گذاشت و می‌پرسید: «برای چی؟» می‌گفتی: «مادر، تو برای ما خیلی زحمت کشیده‌ای. کمترین کاری است که می‌شود کرد، اجازه بده تا دستت را ببوسم.» و دست مادر را می‌بوسیدی.

شابک :
9786226689705
سال نشر :
1402
صفحات کتاب :
192
کنگره :
‏‫‬‭DSR۱۶۲۶
دیویی :
‏‫‬‭۹۵۵/۰۸۴۳۰۹۲
کتابشناسی ملی :
9029696

کتاب های مشابه در آغوش هور