کتاب تیر خلاص (جلد اول)، به روایت زندگینامهی نویسنده «مهدی مرادی هرمزی» پرداخته که هدف از به نگارش درآوردن آن را این میداند که یادآور این حقیقت باشد که ما با «سالهایی که زندگی کردهایم، بزرگ نمیشویم، بلکه با آسیبهایی که در زندگی میبینیم، بالغ میشویم».
فصل اول: نوجوانی
ظهر جمعه سال 1375 حولوحوش ساعت 14 منی که مشغول فوتبال بازی کردن بودم و تا آن زمان فکر میکردم فقط مرگ برای کسان دیگر است و فقط پیرها و بیماران میمیرند یا آدمهایی که فکر میکردم فقط با حادثه میمیرند، حادثهای مثل تصادف...
با یک خبر ناگهانی که میگویند برادرانت افتادند در آب!
در آن لحظه واکنش من چیزی جز ریلکس بودن نبود یا به روایتی دیگر شوکهشدن...
آخر ندیده بودم، نشنیده بودم، اصلا جایی که زندگی میکردیم آب
نبود، آبی که آدمی را غرق کند که دیگه اصلا وجود نداشت.
شخص موتورسواری که نمیشناختم گفت: بشین تا ببرمت به محل حادثه!
گفتم: کجا؟
- آبشار سه.
- آبشار سه؟ مگه ما آبشار داریم که یک و دو و سه داشته باشد!؟
سوارشدم، ساکت بود و فقط میرفت و من بیاطلاع از عمق فاجعه!
وقتی که رسیدیم دیدم که کلی آدم اونجاست، اولینبار بود که به آن قسمت از حومهی شهر میرفتم!.. .