کتاب محمدسرور نوشته فروغ زال؛ زندگینامه خودگفته مرحوم محمدسرور رجایی، نویسنده و شاعر افغانستانی توسط انتشارات راه یار روانه بازار نشر شده است.
محمدکاظم کاظمی، شاعر افغانستانی که ویراستاری این کتاب را برعهده داشته است، در بخشی از مقدمهای که برای این اثر نوشته، مینویسد: «با خودم میگویم مگر ممکن است این همه واقعه و روایت و شرح فعالیتها در یکصد صفحه گرد آمده باشد؟ گویا تاریخچهای از جهاد و مبارزه و کار فرهنگیِ یک گروه از آدمها در سه دهه اخیر افغانستان را پیش روی داریم. محور این روایتها یک تن است، اما آنچه روایت میشود آنقدر وسیع و گسترده است که گویی جمعی کثیر دست اندرکار آن بودهاند. و بهراستی محمدسرور رجایی خود به تنهایی به اندازه گروهی از فرهنگیان ما کار میکرد. حدود پانزده سال فعالیت تبلیغی و رسانهای در سنگرهای جهاد افغانستان و حدود پانزده سال دیگر کارهای متنوع و متعدد ادبی و هنری و پژوهشی در مهاجرت، زیستنِ بابرکتی برای محمدسرور رجایی رقم زد که گویا هیچ لحظه آن خالی از کار و تلاش نبود. این پُرکاری و اشتغال دائم به کار، امری است که اگر هم نایاب نباشد، نادر است. اگر محافل ادبی بود، سَرور رجایی، اگر فعالیت مطبوعاتی بود، سرور رجایی، اگر برگزاری مسابقه ورزشی بود، سرور رجایی، اگر تحقیق و پژوهش میدانی بود، سرور رجایی و اگر امور خیریه بود، سرور رجایی. هر جا که یک مهاجر ما، به خصوص در تهران، در پی این بود که به فعالیتهای ادبی و هنری مهاجرین متصل شود، سرور رجایی را به او معرفی میکردیم.
میدانستیم که اتصال به او، یعنی اتصال به حلقههای شعر، ادبیات داستانی، روزنامهنگاری و تحقیق. هر جا دوستان ایرانی ما در پی چهرهای بودند که در محفلی یا برنامهای از او دعوت کنند، باز اولین گزینه سرور رجایی بود. و حال که او در میان ما نیست، میبینیم که دست ما چقدر خالی است. گویا گروهی از اهل قلم و اهل هنر و رسانه مهاجر، یکبارگی از این جهان بی بنیاد کوچ کردهاند… ولی این همه فعالیت مداوم و متنوع، میسر نمیشود، مگر اینکه شخص دو خصوصیت مهم داشته باشد، یکی انعطافپذیری و دیگری تعهد و علاقه به کار. این «تعهد» را من فراتر از معنی رایج آن به کار میبرم. در معنی رایج در جامعه امروز، «تعهد» را وفاداری به ارزشها و معیارهای انقلابی و اسلامی میدانیم و البته که در این معنی هم رجایی از متعهدترینها بود. ولی فراتر از آن، در زندگی رجایی این کلمه وسعتی بیشتر داشت. تعهد نسبت به کار، تعهد نسبت به جامعه و کشور و تعهد نسبت به انسان. او گویی در برابر همه چیز خود را مسئول میدانست، از آن شهیدی که در نوجوانی اسمش را شنیده بود بگیرید، تا آن کودکی که به مجله «باغ» نامه مینوشت تا آن جوانی که عمر او به بطالت میگذشت و رجایی او را به فعالیتهای ورزشی میکشاند. و شگفت این که این تعهد، با توانایی در همه عرصهها هم همراه شده بود. رجایی یک حلقه وصل نیرومند میان دو ملت همدل و همزبان بود. چه در زمان حیات و چه بعد از این درگذشت تلخ، جامعه ادبی و رسانهای ایران در نکوداشت او سعی بلیغی داشتند. انتشار این کتاب نیز در همین مسیر است…»
مرحوم محمدسرور رجایی که مرداد سال 1400 بر اثر ابتلاء به کرونا درگذشت، بیست سال آخر عمر با برکتش را صرف جمعآوری اطلاعات و خاطرات مربوط به شهدای ایرانی جهاد افغانستان و شهدای افغانستانی دفاع مقدس کرد. محمدسرور رجایی، نویسنده و شاعر افغانستانی ساکن ایران، با کتاب خاطرات رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس مشهور شد.
بعد از شلیک اولین گلوله بیمهابا دویدم و به اولین سوراخ دیوار که رسیدم، خودم را به داخل حویلی انداختم. دوربین روی دستم بود و سرم را که بالا کردم. ناگهان با مردی که هزاره نبود، مواجه شدم. آنقدر ترسیده بودم که ناخودآگاه دوربین فیلمبرداریام را مثل اسلحه رو به او گرفتم و فریاد زدم «دستها بالا».
مردی جوان که فارسی را با لهجه حرف میزد. در حالی که دستهایش را بالا گرفته بود با ترس داد میزد که «مجاهد نیستم.» وقتی دیدم که او مسلح نیست و بیشتر از من ترسیده، دوربین را پایین آوردم و گفتم «اینجا چه میکنی؟» گفت: «صاحب همین خانه هستم. کجا میرفتم؟ همین جا خانه من است… جایی را ندارم....» در حالی که از سوراخ شرقی دیوار حویلیاش عبور میکردم با صدای بلند گفتم «زودتر در جایی مخفی شو که اگر نفر بعدی برسد، بیبازخواست کشته میشوی.»