کتاب جریانشناسی تاریخی فقه سلفی اثر علی بابائی آریا، با هدف واکاوی زندگی، شخصیت، عقاید و دیدگاههای فقهی پیشوایان برجسته و تاثیرگذار این جریان و تطبیق و مقایسه و مقارنه آنها با یکدیگر برای دستیابی به مبانی، روشها و خطوط مشترک و شناسایی وجود تمایز و افتراق آنها از حیث فقهی، تدوین شده و موسسه انتشارات امیرکبیر آنرا به بازار نشر عرضه کرده است.
نویسنده این کتاب ضمن پرداختن به کلیات بحث در فصل نخست، در 6 فصل بعدی به ترتیب موضوعات «سلفیان نخستین»، «سلفیان میانی»، «سلفیان جدید؛ نوسلفیان»، «جریانشناسی فقه سلفی؛ از ابن حنبل تا رشید رضا (مقارنه و تطبیق)»، «سلفیان جدید؛ وهابیان» و «جریانشناسی فقه وهابی؛ از محمد بن عبدالوهاب تاکنون (مقارنه و تطبیق)» را مورد بررسی قرار میدهد.
براساس محتوای کتاب جریانشناسی تاریخی فقه سلفی، سلفیه یک جریان تاریخی است که تحتتاثیر سیاست خلفا و روحیه و سلیقه خاص مسلمانان در دهههای نخستین و نیز تحولات جهان اسلام در سدههای دوم و سوم هجری، بهوجود آمده و گسترش یافته و در سیر تاریخی خود، سه دوره شاخص را پشتسر گذاشته است: دوره نخست که از اوایل سده دوم با ظهور اصحاب حدیث آغاز میشود و در اواسط سده سوم با احمد بن حنبل به اوج میرسد و سپس بهطور نزولی تا اواخر سده چهارم با بربهاری و ابن بطه، ادامه مییابد. دوره دوم که از اواخر سده چهارم و اوایل سده پنجم با ابنعقیل آغاز میشود و در اواسط سده هفتم با ابن تیمیه و ابن قیم الجوزیه به اوج میرسد و سپس سیر نزولی میگیرد و بهزودی در اثر غلبه تشیع و تصوف، به حاشیه رانده میشود. تا آنکه در سده دوازدهم به دوره سوم میرسد و با ظهور محمد بن عبدالوهاب جانی دوباره میگیرد و در برابر تشیع و تصوف که در طول چهار قرن، رقبای چیره سلفیت بودند، قد علم میکند و به اوج خود بازمیگردد و عقده چند قرن سکوت را با فریادی دوچندان میگشاید و سلفیت را یک مرحله پیش میراند و به وهابیت میرساند. اما بهزودی، با ظهور جمالالدین و محمد عبده، رقیب تازهای مییابد و آن، جریان نوسلفی است که در اصول و مبانی فلسفی، با آن مشترک و در روش و اخلاق سلفی از آن متمایز است. هرچند این رقیب تازه نیز دیری نمیپاید و بهزودی توسط محمد رشید رضا، با وهابیت آشتی میکند.
مسائل مربوط به زنان، همواره مورد بحث و گفتوگوی فقیهان و اندیشمندان مسلمان بوده و امروز نیز یکی از مهمترین مسائل مطرح در فقه اسلامی است. فقیهان سنتگرا عموما و فقیهان سلفی خصوصا، هدف مشخصی را دنبال کردهاند و آن همانا حفظ وضعیتی بوده است که اینان بر پایه برخی نصوص دینی برای زن پنداشتهاند. هرچند به سختی میتوان پذیرفت که پندار سلفیان پیشین درباره زن، صرفا مبتنی بر نصوص دینی بوده است. بهنظر میرسد که ریشههای این نوع نگرش را در شرایط فکری برخاسته از قومیت عرب و عرف حاکم بر جهان اسلام باید جست. چنانکه بعدها نوسلفیان، از همان نصوص مورد استناد آنان، مفهوم کاملا متفاوتی را برداشت کردند.
دیدگاههای فقهی درباره زنان، یکی از مسائلی است که در میان سلفیان پیشین و نوسلفیان کاملا متفاوت است. نگرش سلفیان پیشین در این رابطه با نگرش سلفیان جدید که رویکردی وهابی را در پیش گرفتهاند، قرابت بیشتری دارد. بهعنوان نمونه، ابن تیمیه با استناد به آیه استشهاد که علت شهادت دو زن را ظاهرا بیم فراموشی یکی از آن دو میشمارد، عقل زنان را ناقص میداند...سلفیان همانگونه که در بسیاری از مبانی و اصول فکری و فقهی خود تطور و تکامل یافتند، در بسیاری از دیدگاههای گذشته ازجمله مساله زنان نیز تجدیدنظر کردند. شرایط جدیدی که تحتتاثیر نفوذ غرب در جهان اسلام بهوجود آمده بود، چنین تجدیدنظری را ضروری میساخت.