مجموعه دو جلدی «دیوانسالاری و نظام اداری در روزگار صفویه»، نوشته عباسقلی غفاریفرد توسط انتشارات امیرکبیر منتشر و راهی بازار نشر شده است. جلد نخست این کتاب به وزارت در روزگار صفویه، وزارت، وزیر و وزیران و جلد دوم به شرح صدارت در روزگار صفویه و صدور و مستوفیان میپردازد.
مولف اینکتاب در پیشگفتار اثرش ضمن اشاره به شاهمحوری و فردگرایی و نادیدهگرفتن جامعهشناسی تاریخی بهعنوان روشهای مرسوم تاریخنگاری، از تاریخنگاری آکادمیک صحبت کرده و روش خود در اثر پیشرو را تشریح کرده است. او میگوید علیرغم فراوانی ظاهری منابع تاریخی و تاریخنگاری روزگار صفویه، باید در نظر داشت بهدلیل استبداد بیش از اندازه شاهان صفوی، تاریخنگاری آندوره نهتنها راه پیشرفت طی نکرد، بلکه دچار ایستایی شگفتآوری شد که پیامدهایش تا امروز پابرجاست. غفاریفرد در بخشی از مقدمه خود به شاهعباس صفوی تاخته و میگوید گرچه از توجه او به علما و شعرا سخن گفته شده اما اینشخصیت تاریخی، نهتنها دانشستیز بود بلکه مسبب اصلی ایستایی تاریخنگاری در ایران است. مولف «دیوانسالاری و نظام اداری در روزگار صفویه» میگوید علت اینادعایش از یکطرف بیسوادی صفیمیرزا جانشین شاهعباس است و از طرف دیگر، انحطاط و افول تاریخنگاری توسط شاهعباس و ادامه اینروند از پس از اوست.
نخستوزیران عنوان جلد اول کتاب «دیوانسالاری و نظام اداری در روزگار صفویه» است. غفاری فرد در مقدمه این کتاب آورده است: «شیوههای غالب تاریخنگاری در ایران مانند شاهمحوری، فردگرایی، نادیده انگاشتن جامعهشناسی تاریخی، در سایه قرار دادن روانشناسی شخصیتهای بزرگ تاریخی، بیاعتنایی به چرایی و چگونگی (فلسفه) تاریخ، غلبه شیوه گزارشی (روایی)، کمبود شدید تاریخهای محلی و موضوعی و خاص و نظایر این، بازنگری در تاریخنگاری ایران را ناگزیر میکند. یکی از دلایل مهم این بازنگری، به تاریخ صفویه در زمینههای اداری، اجتماعی، فرهنگی، نظامی، آموزشی، دادگستری، سفارتها و دیوانها برمیگردد که جز چند نمونه ناچیز، آن هم اغلب به شکل سفرنامهنویسی، در چهارچوبی جداگانه بررسی نشده و پژوهشهای کاملی درباره آنها انجام نگرفته است؛ مثلا در امور اداری میشود به وزارت، صدارت، انشا، استیفا، احتساب، دولتخانه و در امور نظامی به قورچی، سپهسالار، امیرالامرا، بیگ، سلطان، خان و داروغه اشاره کرد.» کتاب نخستوزیران نوعی متفاوت از تاریخنگاری با تمرکز بر نخستوزیران در روزگار صفویه است.
در ایران باستان که شاه، محور همه رویدادهای جهانی و برخوردار از خداانگاری (الوهیت) به شمار میرفت، نویسندگان دولتی با اساس قرار دادن زندگانی شاهان، خداینامه را پدید آوردند. سپس با پرداختن به قوانین و مقررات آن روزگار، آییننامه را پرداختند. گاهنامه، تقویم رویدادها را دربرگرفت. تاریخ هر یک از پادشاهان به نوشتن تاجنامه انجامید. پس از برآمدن اسلام و برافتادن پایه شاهنشاهی، جنبه خداانگاری شاهان، دیگر نمیتوانست مورد پذیرش باشد؛ به همین دلیل، خداینامه جای خود را به شاهنامه داد.
تاریخ ایران تا چند سده، به ویژه تا روزگار مغول، بیشتر به زبان عربی و تابعی از تاریخ جهان اسلام، از سوی مورخان اسلامی نوشته میشد. از هنگامی که تاریخنگاری به زبان فارسی دوباره آغاز شد، باز هم مردهریگ تاریخنگاری ایران باستان، به ویژه شاهمحوری، چهره پیروز خود را نشان داد. علیرغم فراوانی ظاهری منابع تاریخی و تاریخنگاری در روزگار صفویه، بایستی در نظر داشت که به دلیل استبداد بیش از اندازه شاهان صفوی، نه تنها تاریخنگاری راه پیشرفت نپیمود، بلکه دچار ایستایی شگفتی شد که پیامدش تا امروز همچنان بابرجاست.