کتاب داستان پیامبران «زرتشت (ع)»، اثر مصطفی رحماندوست با تصویرگری میترا عبدالهی؛ در تلاش است کودکان و نوجوانان را با زندگی پیامبران آشنا سازد تا آنها به درک بالایی از «مسائل مذهبی و دینی و عبرت گرفتن از تاریخ و سیره و رفتار پیامبران» برسند. هر یک از داستانهای مجموعه داستان پیامبران، به طور ویژه به آشنایی یکی از پیامبران پرداخته و هدف آن «تقویت ارزشهای اخلاقی و انسانی» در میان کودکان و نوجوانان است.
دو سال بود که زرتشت با بدگویی بدخواهانش به زندان افتاده بود. در این مدت جز نگهبان زندان که هر روز برایش غذا میبرد، کسی از حال و روز او خبر نداشت. گشتاسب، با اینکه ابتدا به زرتشت ایمان آورده بود، اما به خاطر گناهانی که کاهنان و جادوگران به زرتشت نسبت داده بودند، به او بدگمان شده بود.
گشتاسب اسبی داشت که در آن روزگار بیهمتا بود. اسبی سیاهرنگ که حتی در تاریکی شب نیز میدرخشید، اسبی قوی، تندرو و بسیار زیبا!
گشتاسب به این اسب دلبستگی زیادی داشت تا آنجا که برای نگهداری از اسب چند مهتر را استخدام کرده بود و به دستور او برایش جایگاه مخصوصی ساخته بودند و از هر نظر مواظبش بودند. همهی مردم از علاقهی فراوان گشتاسب به اسب سیاه خبردار بودند.