کتاب قصه های ترلان اثر ترلان قبادی علمداری توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است. این اثر مجموعهای از داستانهای کوتاه را در بر دارد. هر یک از این داستانها را عکسی مرتبط نیز همراهی میکند.
عنوان برخی از داستانهای کتاب قصه های ترلان عبارت است از: «سرمای زمستان در کلبهٔ وسط جنگل»، «قدم زدن در یک روز بارانی»، «درددلهای یک موش آزمایشگاهی»، «مورچهای که بارش را حمل میکرد» و «طعم لبوی داغ در یک روز برفی».
فریبا بادکنک ها را یکی، یکی به کمک دخترش که به تازگی حرف زدن را آموخته، به تنه و شاخه هایم می چسباند. دلیل این کارشان را نمی فهمم و صبر می کنم تا کمی زمان بگذرد بلکه از کارشان سر در بیاورم!
جریان باد، بادکنک های زیبا و رنگارنگ را به این سو و آن سو تکان می دهد. چند دقیقه گذشته است. فرزاد با کیکی بزرگ و سفید نزدیک می شود. روی کیک تصویر چاپ شده ی خودم را می بینم. فرزاد کیک را می آورد و جلوی من روی میزی کوچک می گذارد!
همه دورم جمع شده اند. فرزاد در طرف راستم و فریبا در سمت چپ من ایستاده است. از بین جمع مردی غریبه به سمت من می آید و شمع قرمزی که روی کیک قرار دارد را روشن می کند. همه دست می زنند و زیر لب شعری زمزمه می کنند. از کارشان سر در نمی آورم و بیشتر کنجکاو می شوم. چشمانم از شدت تعجب دارند از حدقه بیرون می زنند!