کتاب رجعت توسط محقق هدی پادام و نویسندگی مرضیه ذاکری و ویراستاری گروه پژوهاد نوشته شده است.این کتاب را انتشارات راه یار منتشر کرده است.این درباره اثر خاطرات مردم کرمان از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی می باشد.
همیشه عکسش را روی پروفایل پدر دوستم میدیدم. شنیده بودم بعضی به او میگویند «شهید زنده»، ولی دقیقاً دلیلش را نمیدانستم. فکر می کردم چون توی جنگ جانباز شده و الان آدم موفقی است این لقب را به او دادهاند. بیشتر از این درباره اش نمی دانستم. مادر و پدرم با تصاویر تلویزیون گریه میکردند. من هم بغض داشتم. دست خودم نبود. احساس می کردم دوستش دارم. گوشی را برداشتم تا خبر شهادتش را پُست کنم. اولش کمی مردد بودم. هیچ کدام از دوستانی که در فضای مجازی داشتم، آدم های مذهبی نبودند.
با خودم گفتم شاید مسخره یا طردم کنند. برخلاف انتظارم پستم، بازدید زیادی داشت و بیشترش حمایت و همدردی بود! توی مدرسه هم همین طور بود. بچه هایی که اصلاً فاز مذهبی نداشتند و اهل حجاب و نماز نبودند هم، برای سردار ناراحت بودند. خودشان می گفتند، ناخودآگاه این طور شدند و از وقتی خبر شهادت سردار را شنیدند دلشان هُری ریخته است! زنگ تفریح معاون پرورشی مان پرچم آمریکا را آورد وسط حیاط که آتشش بزنیم. همۀ بچهها پایۀ این کار بودند. با غیظ سوزاندیمش و شعار «مرگ بر آمریکا» سر دادیم. همه واقعاً نفرت داشتیم. من که هنوز هم وقتی از گلزار شهدا برمیگردم از روی پرچم آمریکا که کف خیابان کشیده شده، رد میشوم و لگدمالش میکنم.
شهادت سردار مسیر زندگی ام را عوض کرد. در محیطی بودم و با رفقایی که داشتند من را می بُردند بهسمت کم توجهی به دین. برای مدتی پیج اینستاگرام را کنار گذاشتم و رابطه ام را با دوستانم کم کردم، بعد هم توانستم کلاً حذفش کنم. جای دوستان مجازی ام را یک گروه جهادی پُر کردند که اسمشان «فرزندان حاجقاسم» بود. من قبل از حاج قاسم هم به گلزار شهدا می رفتم، ولی بعد از حاج قاسم گلزار برایم حس و حال دیگری پیدا کرد.